دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

خسته شده ام

دوست من
دوست مجازی من
میخواهم به پیش تو بیایم
دستت را بگیرم
و میهمانت کنم به یک تانگو ی خیابانی
گورِ پدرِ عشق‌های باکره
گورِ پدرِ روز‌های رنگی‌
گورِ پدرِ انتظار
گورِ پدرِ تنهایی‌

صداقت تا چه حد ؟؟؟؟!!!!!!

خسته شده ام از این همه نجابت...

اما می‌دانم...

نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که این روزها، بیش از هر زمان دیگری، حس می‌کنم که به تو نزدیکم و با تو احساسی مشترک دارم.

نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که هنگامی که غمی در دل داری، من نیز غمگینم و زمانی که شادی، از شادی تو شاد و خوشحالم.

نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که دلم می‌خواهد همیشه شاد باشی، لبخند بزنی و از حس خوب رضایت و شادمانی، لبریز شوی.

نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما گاهی احساس می‌کنم که به حضور و وجود تو، سخت محتاجم و برای بودن تو، احساس دلتنگی می‌کنم.

نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که همواره، همه‌ی خوبی‌ها را برایت آرزو دارم و می‌خواهم که هیچ بدی و اندوهی به تو نزدیک نشود.



نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که هر بار نشانه‌ای از تو می‌بینم، تصویر تو در پیش چشمانم نقش می‌بندد.

این روزها..

دست هایم ..
این روزها بوی حافظ می دهند... !
تـفأل که می زنم ..
کنعـانم ..
بدجـور !!
یوسفش را می خواهد...!...

و.... دیگه


آدمای ساده....
آدمای بی غل و غش....
آدمای راستگو....
خیلی زود و خیلی راحت عاشق می شن...
خیلی راحت احساسشون رو بُروز میدن.....
خیلی راحت بهت می گن که دوستت دارن....
خیلی دیر دل می کنن....
خیلی دیر تنهات می ذارن....
اما.....
وقتی زخمی بشن...
ساکت می شن...
اون موقع تنهات می ذارن....
خیلی راحت میرن....و....
دیگه هم بر نمی گردن....

مشتاقم!!!

دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ...!!!
خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!
نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!
تنهایم... تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!
... اما مشتاقم!!!
مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند...

گوش کنید


عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید
به من اندیشه از امروز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشده ام می گردم
یک کبوتر به من احساس کبوتر بدهید
تا درختان جوان راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از جنس صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی درو پیکر بدهید
عشق اگر کرد نصیحت به شما گوش کنید
تن برازنده او نیست به او سر بدهید
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید

ما مرده ایم


من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
- احمق! ما مرده ایم.

می سوزم


من سازم : بندی آوازم . برگیرم ، بنوازم . بر تارم زخمه ی "لا" می زن ، راه فنا می زن
من دودم : می پیچم ، می لغزم ، نابودم .می سوزم ، می سوزم .