دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

ما مرده ایم


من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
- احمق! ما مرده ایم.

نظرات 2 + ارسال نظر
.omid 1391/04/28 ساعت 21:30 http://chizi-nashode.blogfa.com/

زن زندگی من!
مواظب خودت باش، زمستان سختی در پیش است. اگر طاقت نیاوردی خودت را به دیوانگی بزن تا تو را هم به تیمارستان بیاورند. مطمئن ام این جا به تو خوش می گذرد.

همین نزدیکی ها ....

حوالی ساعت التماس !

همسفر خوابم باش...


وسوسه صرف لب هایت / چنگ مو هایت / لمس احساست را ...

به خوابم ببخش ...

...

مدت هاست ، تو را کم دارد

ری را 1391/04/28 ساعت 22:43

نوشته هاتون طعم فلسفی تلخی می دهد که به کام من شیرین است...
نوشته هاتون رو دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد