باید بلد باشی که قدر خودت واحساساتت را بدانی و آنقدر درونت زنده نگهش داری که باز هم بتوانی از نو متولد بشوی...باید بلد باشی که در بدترین شرایط هم از زندگیت لذت ببری و به آن لعن و نفرین نفرستی...آدمی در زندگانیش بارها می میرد و باز هم از نو زاده میشود و این تولد هیچ ربطی به زاده شدنش در بدو زندگیش ندارد...
اصلا نمیشد که بگم دوستت دارم
اما گفتم:
دسته کلید یادت نره
پلهها لیزند
_باید مراقب باشی.
صبر کن تا چراغ قرمز سبز بشه....
جامه نمازی به سر خم کردیم
با خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این میکده ها در یابیم
آن یار که در صومعه ها گم کردیم
چقدر خــــــــــــنده دار است ، شـــناسنامه ام را می گویم ، امروز نگاهــــش میکردم ، صفحه وفاتـــــش سفید است
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم ...دف زنان بر سر بازار به رسوایی خویش
حال آدم که دست خودش نیست!
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلن هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود..
حالا بیا وُ درستش کن!
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود،
برای آن ها که رفته اند..
آن ها که نیستند، می گرید..
دلتنگ می شود..
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند!
دل که بلرزد،
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست..
این وقت ها..
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی..
هم صبوری می خواهد، هم آرامش..
که هیچکدام نیست!
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست..
مرا بیــهوده
درگیـــر ِ فلسفه ی ِبودن و نبودن نکن
درگیــر ِگنــاه وُ زمیــن وُ سیـب وُ حــوا
من آمــده ام تا
به تو برسَـــم.
حالا میفهمی دلتنگ یعنی چی؟یعنی اومدی اینجا ،دیدی من هیچ مطلبی نذاشتم،حالت گرفته شده؟ میدونم.ولی برو خودت نمیاری.خوب به خودت میگی فردا پیداش میشه.نمیدونم شاید هم تو طول روز چندبار اومدی سر زدی.خوب حالا خودت با خودت چند چندی؟خودت بگو اسم این حالتو چی میذاری؟