دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

تو می دانی دور یعنی کجا ?

تو می دانی دور یعنی کجا ?
چه‌قدر
چه وقت تمام می‌شود
چند روز...??!!

می‌گویند

تو دور رفته‌ای!


Foto: ‎ما زن ها رسم های خوبی داریم, 
زمانه که سخت می گیرد,
شروع می کنیم به کوتاه کردن... 
ناخن ها... 
مو ها...
حرف ها...
رابطه ها....

اینجوری نگام نکن


اینجوری نگام نکن
یه روزی حال خوبی داشتم
یاری داشتم
عشقی داشتم
روزگار قشنگی داشتم
زندگی رو دوست می داشتم
لحظه ها، ثانیه هامو واسه چشاش میذاشتم
یه روزی برق چشاش رفت
دیگه اون رنگ نگاش رفت
یهو آهنگ صداش رفت


Foto: ‎ﺑـﻪ ﻫﻤـﯿﻦ ﺑـﻐـﺾ ﻟـﻌـنـﺘـﯽ ﻗــﺴـﻢ
ﻧـﻮﺑـﺖ ﮔـﺮﯾـﻪ ﺗــﻮ ﻫـﻢ ﻣـﯿـﺮﺳـﺪ
ﺷــﮏ ﻧــﮑــﻦ!!!‎

تو خوبی هنوز ..؟


این روزها
قلب ام گاه و گهی می ایستد
نفسم نیز
گریه نیز با خنده شده همدم
با هم می رقصند بر حصیر گونه هایم
تو
دیده ای که زنده باشم ...؟!!
خود نیز در شک ام و تردید
لیک دلم تنگ دیدن توست
دوریت در باور من نیست هنوز
راستی
تو خوبی هنوز ..؟
این روزهایت چگونه است ؟

درد دارم رفیق....


یک روز تعطیل باشد....
تو تنها باشی.....
هوا ابری باشد....
حسی مجهول داشته باشی...
ترانه ای خاطره انگیز بخواند در گوشت....
آن وقت میفهمی بی کسی در این شهر بی تپش چه دردی دارد.....

درد دارم رفیق....
Foto: ‎یک روز تعطیل باشد....
تو تنها باشی.....
هوا ابری باشد....
حسی مجهول داشته باشی...
ترانه ای خاطره انگیز بخواند در گوشت....
آن وقت میفهمی بی کسی در این شهر بی تپش چه دردی دارد.....

درد دارم رفیق....‎

تیک....تاک.....


اینجا.....

جایی میان ثقل این ثانیه ها....
مردی لنگ لنگان ازعمق رویاهایش می آید....
چیزی میان تمام شیار های مغزش مدام تکرار میشود....
به گمانم یک حادثه است....

آرام میگیرد در گوشه ای....
سیگاری سرخ میکند....
گوشه دفترش مینویسد:
**من از تکرار صدای ثانیه ها متنفرم....**
**من باختم**

تیک....تاک.....
تیک....تاک.

بِه سَلامَتی تو....احمد


بِه سَلامَتی تو ....

تویی ڪِہ اَلان اَز فِرطِ تَنهایی بُغضَت گِرفتہ ...

تویی ڪِہ اَز بَس خَستِہ ای دِلَت گِرفتہ ...

تویی ڪِہ اَلان دِلَت واسِہ یه بی مَعرفَت تَنگهہ ...

تویی ڪِہ میخوای بِِِهش زَنگ بِزنی وَلی غُرورت نِمیذاره ...

تویی ڪِہ دوسِش داری وَِلی نِمیتونی بِِهش بِِگی ...

تویی ڪِہ بُغضَتو قورت میدی ڪِہ یِِِه وَِقت گِریہ نَڪنی ...

تویی ڪِہ دِلت میخواد فَریاد بِزنی ...

تویی ڪِه یِہ عُمر سَنگ صَبور بودی ...

تویی ڪِہ دِلت میخواد با روزگار دَعوا کُنی ...

تویی ڪِہ اومَدی فراموش ڪُنی یادِ یه خاطره اُفتادی ....

تویی ڪِہ هَر آهنگی گوش میدی یادِ یِه نَفر میفتی ...

تویی ڪِہ تَنهایی ...
تویی ڪِہ هَمه دُنیات شُده بیڪَسی ...

تویی ڪِہ تا میای یِه ڪاری کُنی میگی : بیخیال ...

تویی ڪِہ وِاس خُودت آواز میخونی ....

تویی ڪِہ حَرفای دِلتو تو ڪِتابات مینویسی ....

تویی ڪِہ شَبا رو بالِشت خیس میخوابی ...

تویی ڪِہ میری زیر پَتو تا کَسی صدایِ گریہ هاتو نَشنوه ...

تویی ڪِہ هَمه دلخوشیت شُده اینترنت ....
تویی ڪِہ این روزا توی دنیایِ مَجازی غَرق شُدی ...

تویی ڪِہ حَتی تُوی دُنیایِ مَجازی هَم خودتو گُم ڪردی ...

بِه سَلامَتی تو ...