دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

کسی که....


کسی که حرفاش نه راسته و نه دروغ ، ..... "فیلســــــوفه"
کسی که راست و دروغ براش یکیه ، ..... "چاپلــــــــوسه"
کسی که پول می گیره تا دروغ بگه ، ....."دلالـــــــــــه"
کسی که دروغ می گه تا پول بگیره، ....."گــــــــــداس"
کسی که پول می گیره تا راست و دروغ رو تشخیص بده، ....."قاضیـــــــه"
کسی که پول می گیره تا راست رو دروغ و دروغ رو راست جلوه بده ، ....."وکیــــله"
کسی که تقریباً جز راست چیزی نمیگه ، ....."بچه اس"
کسی که به خودش هم دروغ میگه، ....."متکبره"
کسی که دروغ خودش رو باور میکنه، ....."احمقــــــــــه"
کسی که حرفای دروغش شیرینه ، ....."شاعـــره"...
کسی که علی رغم میل باطنیش دروغ میگه، ....."همســـــره"
کسی که اصلا دروغ نمیگه ، ....."مـــــــرده اسـ"
کسی که دروغ میگه و قسم هم می خوره، ....."بــــــــازاریه"
کسی که دروغ میگه و خودش هم نمی فهمه، ....."وراجـــــه"
کسی که مردم حرفای دروغش رو راست میدونن ، ....."سیاستمـــــداره"
کسی که مردم حرفای راستشو دروغ میدونن و بهش میخندن، ....."دیوانه اسـت


ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ،
ﺑﻮﯼ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺩﻟﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ...
ﺳﻔﺮﻩ ﺍﯼ ﻛﻪ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻛﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺍﺳﺖ ،
ﺑﻮﯼ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ :
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺁﺭﻭﺯﯼ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ،
ﻛﻪ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ، ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻛﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﺷﻮﺩ ...
ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﯾﻚ ﻭﺟﺐ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻏﭽﻪ ،
ﯾﻚ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻭﺳﻌﺘﯽ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺟﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﻦ ...
ﮔﺰ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﻫﺪ ، ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﻫﯿﭽﻜﺲ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﺩﻝ ،
ﺩﺳﺖِ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻜﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻫﯿﭻ ﻛﺲ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻫﺪﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ، ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻛﺲ ﺯ ﻓﺮﻁ ﻫﺎﯼ ﻭ ﻫﻮﯼ ﮔﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﺶ ،
ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﯽ ﻫﯽ ﺷﺒﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﺟﺰ ﺩﻟﺖ ﻛﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺳﺖ ﺑﯽ ﻛﺮﺍﻥ ،
ﻛﺲ ، ﻧﺸﺎﻥ ﺯ ﺑﯽ ﻛﺮﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﻋﺸﻖ ، ﻧﺎﻡ ﺑﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺳﺖ ﻭ ﻛﺲ
ﻧﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﺟﺰ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺰﺑﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ،
ﻧﺎﻥ ﻭ ﮔﻞ ﺑﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ...
ﭘﺎﺳﺨﻢ ، ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ، ﻧﻪ ﺁﻥ ، ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﭘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺭﺍ ،
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻛﻨﻢ ،
ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ...
ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ

بهشت و دوزخ،

بهشت و دوزخ، دو منطقه‌ی ِ جغرافیایی نیستند.
بهشت و دوزخ را نباید این‌جا و آن‌جا جست‌وجو کرد.
برای یافتن‌ ِ بهشت و دوزخ، به خویشتن ِ خویش سفر کن.
دل، بهشت می‌شود. دل، دوزخ می‌شود.
دل توان این را دارد که هریک از این دو باشد.
عرش و فرش ِ الهی در درون ماست.
همین‌طور بهشت و دوزخ.
ما عادت کرده‌ایم همه‌چیز را بیرون از خویش جست‌وجو کنیم.
زیرا سفر به درون، بسیار دشوار است......

باور کن


ببین فک نکن اگه فلان اتفاق بیفته زندگیت تا تهش خوب میشه،مثلا اینکه فک کنی اگه با اون آدم مورد نظرت باشی دیگه خوشبختی یا اگه یه جایزه یه میلیارد تومنی تو بانک ببری دیگه همیشه قراره بخندی،باور کن اگه تو زندگی بتونی خنده هاتو تو حافظه ات نگه داری خوشبختی.خوشبختی آدم به خنده هاشه.به خنده های خواسته و ناخواسته اش!!


‎بـه جایـی رسیـدم که حالـم نه بدتـر میشـه نه بهتـر

♫♫♫


♫♫♫
تو چی میدونی از حالم؟ ... چی میفهمی از احساسم؟
چجوری میشه بعد از این ... خودم رو بی تو بشناسم؟
یه خرده صبر کن تا من ... بتونم با تو پیدا شم
برای رفتنت باید ... کمی آماده تر باشم
♫♫♫
♫♫♫
کمی آهسته ترکم کن ... عذابم میده این دوری
برو هر جا دلت میخواد ... برو اما نه اینجوری
غذاب این جدایی رو ... با دستای خودت کم کن
برو هر جا اگه میری ... فقط آهسته ترکم کن
♫♫♫
♫♫♫
میدنم خسته ای از من ... حواست دیگه با من نیست
دارم میخونم از چشمات ... نگاهت مثل قبلا نیست
تو داری میری از پیشم ... چجوری سر کنم بی تو
تو که میدونی ممکن نیست ... ببینم جای خالیتو
♫♫♫
♫♫♫
کمی آهسته ترکم کن ... عذابم میده این دوری
برو هر جا دلت میخواد ... برو اما نه اینجوری
غذاب این جدایی رو ... با دستای خودت کم کن
برو هر جا اگه میری ... فقط آهسته ترکم کن

یاد گرفتم ...


دم از بازی حکم می زنی؟
دم از حکم دل می زنی؟
پس به زبان "قمار" برایت می گویم...
قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با "خشت" برید!...
جریمه اش "یک عمر" "حسرت" شد!
باخت زیبایی بود...
یاد گرفتم به " دل" "دل" نبندم!!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!!
"دل" را باید "بر" زد؛ جایش "سنگ" ریخت که با "خشت"
تک بری نکنند!

همیشه...!


همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد
... ... که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد
... کسی باشد
که اگر بهانه‌گیر شدیبفهمد
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد
که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش
برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...!

دنبال چیزی نباشیم


من به دنبال تو ام ، یکی دیگه دنبال منه
تو به دنبال کسی هستی که نارو میزنه
ما همه مثل همیم ،ما همه سرگردونیم
اونی که عاشقه رو از خودمون میرونیم
عشقمون کنارمون هست ولی نمیدونیم
اما یه روز میرسه به خودمون برگردیم
روزی که از همه ی ادمکا دلسردیم
قدر لحظه های با هم بودنو میفهمیم
وقتی که دیر میشه میفهمیم چقدر بد کردیم
چی میشه با هم بمونیم
خالق افسانه ها شیم
میونه رابطه هامون ،دنبال چیزی نباشیم

کاش بزاریم کینه ها از توی قلبامون بره
از ما که چیزی نمیمونه به جز یک خاطره
عمرمون کوتاه تر از اونه که با هم بد بشیم
کاش بتونیم راه عاشق شدنو بلد بشیم
چی میشه با هم بمونیم
خالق افسانه ها شیم
میونه رابطه هامون دنبال چیزی نباشیم

آدم است دیگر،


گفت جان ِ دل، راستی وقت رفتن پشت سرت را که نگاه نکردی؟...
گفتم: نه... گفت: خوب کردی، آخر اینجور وقت‍ها همیشه چیزی هست که دلت را بلرزاند، پایت را سست کند برای رفتن، که بهانه شوند برگردی، نروی، بشینی، بمانی، آدم است دیگر، دست خودش نیست. کافیست یک آن چشمش بیفتد به نگاهی، به قابی، به گلدانی، بعد یادش بیفتد که هربار، پیش از رفتن، نگاهش را بوسیده، کجی قاب را گرفته، گلدان را آب داده، داشته در را می‌بسته‌ هااااااااااااا، ناغافل پایش سست شده، نشسته، مانده، نرفته...خوب کردی نگاه نکردی، وقت رفتن من هم به آینه نگاه نکردم. دست خودت که نیست، یکهو عقلت به کار می افتد، برمی گردی، می نشینی، می مانی.
... آدم است دیگر، یکهو بر می گردد می بیند همه رفته اند او مانده به نگاهی، به قابی، به گلدانی....