اورسولا گفت:ما از اینجا نمیرویم، همینجا می مانیم، چون در اینجا صاحب فرزند شده ایم. خوزه گفت:اما هنوز مُرده ای در اینجا نداریم، وقتی کسی مُرده ای زیرخاک ندارد, با آن خاک تعلق ندارد. اورسولا با لحنی آرام و مصمم گفت ... اگر قرار باشد من بمیرم تا بقیه در اینجا بمانند،خواهم مُرد.
بی کسی یعنی باور ِ اینکه ؛ تنهایی ، چشم هایت را بد عادت کرده! یعنی مبل های تکنفره را ؛ به رقص های دسته جمعی ترجیح می دهی! بی آنکه از کسی بپرسی: ببخشید ؟ ساعت ِ شما هم همینقدر کند حرکت میکند ؟! al g
شبیه من شدن کار آسانی نیست باید که اول محکوم شوی به چه ؟ به اینکه چرا فراموش نمی کنی وقتی فراموش شدی بعد باید خودت را شرح دهی برای هر عابر پیاده ای و بعد باید هیچ کسی نفهمد که چه میگویی و بعد باید قضاوت شوی بی دلیل و بعد اتاقت را تقسیم بندی کنی مابین مرز حقیقت و رویا و یک به یک خاطراتت را در آن جای دهی مثلا خاطرات خوش...
حکم دل بود، حاکم هم تو بودی. همان اول گفتی دل نداری بازی نکن، گفتم دلدار که تو باشی باختن هم مزه دارد. خوب می دانستی من همان قمارباز ناشی دلم که هی وسط بازی باید تکرار کنی آن ورقی که توی دست داری آس است نه گشنیز، آست را رو کن به وقتش، نگهش داشتی برای کی؟ می دانستی بازی نمی دانم. تک دلم را گذاشتم وسط بازی، می دانستی...