وای چه روزهای خوبی ست که تو میآیی و من لابلای مسافران تشنه دنبال تو میگردم میدانی؟ مسافران جهان همیشه تشنهاند مسافران همه آب میخواهند و من تو را. چرا از بین این همه مسافر یکیش تو نیستی؟ چی پوشیدهای که نشناسم؟ چرا چهرهی آدمهای دنیا غریب شده برای من؟ چرا از بین اینهمه آدم تو فقط تو نمیخندی چرا انتظارم تمام...
با سادگی تمام بیصدا شکستیم چه زخمهایی که از عزیزان خوردیم اشک ها را پشت لبخندی مخفی می کنیم که خـــــیلی درد میکند و هیچ کس نمی فهمد...! ما را درد همین نفهمیدن می کشد نـه زخــم ها...! 1
نگرانم ! برای روزهایی که می آیند تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند! نگرانم ! برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد! نگرانم ! برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشدو می کُشد! روزگاری رنج تو رنجم بود اما روزها خواهند گذشت ... و تو آری تو آنچه را به من بخشیدی ز دست دیگری باز پس خواهی گرفت! و آنچه که من به تو...
نه پیشگو هستم نه پیغمبر ولی میدانم تنها که بشوی باز میگردی اما من داغ ِ تمام تنهایی را که کشیده ام داغ سرفه از سیگار های پشت به پشت داغ مسافرتهای تنهایی... داغ احساست کشته شده من... وَجبــــ به وَجبــــ به دلت میگذارم این بار تو خواهی باخت... . . . . باور کن...! . Gefällt mi
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت سالها هست که از دیدهء من رفتی ، لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز ! دفتر عمر مرا، دست ایام ورقها زده است زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست در خیالم اما، همچنان روز نخست، تویی آن قامت بالنده هنو ز در قمار غم عشق، دل من بردی و با دست تهی، منم آن عاشق بازنده هنوز آتش عشق، پس...
می دانم عمری ست کنار هم و هرگز به هم نمی رسیم، درست مثل ریل هایی که رویاهای ما را به سرمنزل ممکن رسانده اند. نازنین هرگز نخواه که روزی به هم برسیم همچون واگن های بی قرار هر قطاری واژگون خواهیم شد آن وقت همه می فهمند ما حامل چند گفت و گوی عاشقانه چند نامه ی ناخوانده وُ چند بوسه ی بی ریا بوده ایم. "شیرکو بی کس"