زَפֿــم هــآے نبــودنت هـَنــوز בرב مے کــُنــَنـב
بـَפֿـیــہ ـهـآے פֿـآطـرآتـَـت سـَر بـآز کــَرבهـ اَنـב
פـتـــے یـک مُشــت مـورفیــــن هــم آرآمـَــم نمــے کــُنــَنـב
برایِ شبهات قصه
برای قصهها شهرزاد میشوند
جزئی از لحظه ها
دلیلِ خنده ها
شریکِ بغضهای تو میشوند
بعد یک روز صبح
به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی
که دیگر هیچ جا نیستند
جز در شعرهای تو
شعر هایی که به طرز غمگینی
هیچکس نمیخواند ... جز خودت
اخم میکنی
و پرچمها نیمه افراشته میشوند
در تمام میدانها
بغض میکنی
و توفانِ کاترینا
جهان را در هم میکوبد
آتش میزنی
جنگلهای ماریجوآنا را در رقصت
و بوسهی تو
تفسیرِ غزلهای حافظ است
نگاهت را از من نگیر
تا خدا را
به دوئل دعوت کنم
به سلامتی تو، یه دریا تکیلا
به سلامتی تو، تمام ودکاها...
به سلامتی تو، طلای ویسکی ناب
به سلامتی تو، گیلاس سرخ شراب
سرگیجههای خوب به سلامتی تو
یه کانتینر مشروب به سلامتی تو...
به سلامتی تو!
تویی که اینجا نیستی!
تویی که حتا پشتِ،
این استکانها نیستی!
به سلامتی تو، مستی زیر رگبار
لکنت و ترانه... پا به پای گیتار
به سلامتی تو! تلوتلو خوردن...
تمام دنیا رو از یاد خود بردن...
عرق سگی، آبجو، به سلامتی تو!
هق هق دور از تو، به سلامتی تو!
به سلامتی تو!
تویی که اینجا نیستی!
تویی که برعکس من،
غمگین و تنها نیستی!