دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

. لعنت به این روزها...


خیلی جاها...
خیلی حرف ها...
خیلی بوها...
بعضی فیلم ها...
بعضی آهنگ ها...
بعضی غذاها...

خیلی وقت ها...

لعنت به این روزها... لعنت به این روزها...

وقتی تو نباشی

شب ها که می خوابم
هزاربار به جانم قسم می دهم که بازنگردد
آخر صبح هایی که تو نباشی چه معنایی دارد؟
گیرم که جان هم باشد،
گیرم که بیدار شدم و صبحانه خوردم،

گیرم که اصلا نان از گندم می آید،
کار و بار خوب و
جیب هایمان پر پول باشد.
گیرم بخندم و اینجا و آنجا بروم...

آخر قربان مروارید چشمهایت بروم
وقتی تو نباشی
این روزها چه معنایی دارند؟...

بد اقبال

عاشقی بد اقبالم
نه می توانم به سویت بیایم
و نه می توانم به خودم برگردم

لبخنـد تـــــو


هــزار کلیــد هــم ..
قفـل دلتنـــگی هایـم را باز نمی کنـــد،
وقتـــی شاه کلیـــد / لبخنـد تـــــو / باشـد

همراه ِ "آخر"

 دنبال ِ همراه ِ "اوّل" نیستم !
این روزها اول ِ راه ، همه همراهند.... این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ "آخر" گشت ...
همراهی تا آخرین قدمها....

گاهی وقت ها

‫گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
...دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
...گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد.....!‬

دلتنگی از

دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه ی زیبایی گاه پر از دلتنگیست که مبادا دیدار شیرین امروز ، خبر تلخ فردا باشد