شبا یهو به خودم میام
میبینم یه ربع از ساعت یا حتی بیشتره که هدفون رو گوشمه بدون اینکه چیزی گوش بدم…
زنده میمونم آیا ؟!؟!؟
هیچ وقت وبلاگتون رو حذف نکنید! شاید یکی به دیدن هر روز وبلاگتان دلخوش باشد..
یک لیوان آب خنک
برای شما که حق مرا خوردید
خیالتان راحت
دعا می کنم راحت تر از همه لقمه ها از گلویتان پائین رود
تنها یک کلام!
پایتان را از پایم بردارید
باید بروم
ببین! رد پایت کبود شده...
چقدر درد می کند
جای زخم این روزها
نفسم به شماره افتاده
یادت به خیر نباد هرگز! که می گفتی
نفسهایت ضربان بودن من است
دستم را محکم بر دهان می گذارم
می خواهم خفه شوم
بس است دیگر لعنتی ؛ تو هم نفس نکش!!
دلت که تنگِ یک نفر باشد...
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی!
فایده ندارد...
تو دلت تنگ است...
دلت برای همان یک نفر تنگ است...
تا نیاید...
تا نباشد...
هیچ چیز درست نمیشود
خوش به حال مسافرکشهای میدان آزادی
.
.
.
.
.
هر روز آزادانه فریاد میزنند؟؟؟
.
.
.
.
.
آزادی . آزادی
ترکم مکن
ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد
دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
از فصل های دوستی من دل بریدم
این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
دیگر نمی داند که را باید صدا زد
این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
من باغبان فصل های انتظارم
تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم
روزی صد بار از خودم میپرسم چی دارم که آنقدر دوستم داری؟
اگه یک بار ازم می پرسیدی اصلا دوستت دارم یا نه آنقدر تو زحمت نمی افتادی.
آخرش یه کتاب مینویسم، اسمش رو میذارم
“بزن، بکش، ولی نپیچون”
توش هم ۱۰۰ برگ زرد کلفت میذارم که توش فقط نوشته
“ که خیلی درد دارد…”