دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

... من

 
صبر کن

عشق که شکل گرفت

لب ، قلب ، چشم ، گویا می شود

و ذهن

پاک می شود از غبار

آن وقت

با من باش ، همیشه ی من ! 

عشق من

 
 
بی شک 
جهان را به عشق کسی آفریده اند 
چون من که آفریده ام از عشق 
جهانی برای تو 
 

دوستت دارم ....

 
پشت همین چراغ قرمز 

اعتراف کردم که

تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی ، 

یاد عشقمان بیفتی  

چه می دانستم قرار است بعد از من 

تمام

چراغ های زندگی ات سبز شوند... 
دوستت دارم!  

زنده ماندن

 

شبا یهو به خودم میام  

 

می‌بینم یه ربع از ساعت‌ یا حتی بیشتر‌ه که هدفون رو گوشمه بدون اینکه چیزی گوش بدم… 


زنده می‌مونم آیا ؟!؟!؟

بیا دیگه

آمدنت را سهم ِ کدام جاده کرده ای که

رو به هر راهی که می نشینم


خبری از تو ندارد..!؟

nakon

هیچ وقت وبلاگتون رو حذف نکنید! شاید یکی به دیدن هر روز وبلاگتان دلخوش باشد..

دفاع از حقم ...

 

یک لیوان آب خنک

                                                                      

برای شما که حق مرا خوردید

                                        

خیالتان راحت 

دعا می کنم راحت تر از همه لقمه ها از گلویتان پائین رود 

تنها یک کلام

پایتان را از پایم بردارید 

باید بروم 

ببین! رد پایت کبود شده... 

آمین

 

 خدایا! برای دعایم آمین بگو  

 

من به درد عاشق ماندن محتاجم

 

 

نفس من ...

  

چقدر درد می کند 

جای زخم این روزها 

نفسم به شماره افتاده 

یادت به خیر نباد هرگز! که می گفتی 

نفسهایت ضربان بودن من است 

دستم را محکم بر دهان می گذارم 

می خواهم خفه شوم 

بس است دیگر لعنتی ؛ تو هم نفس نکش!!

دلتنگ

 

 

دلت که تنگِ یک نفر باشد... 

خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی! 

فایده ندارد... 

تو دلت تنگ است... 

دلت برای همان یک نفر تنگ است... 

تا نیاید... 

تا نباشد... 

هیچ چیز درست نمی‏شود 

 

آزادی

 

 

خوش به حال مسافرکشهای میدان آزادی   

.  

.  

.  

.  

هر روز آزادانه فریاد میزنند؟؟؟  

 

.  

.  

.  

.  

.  

آزادی . آزادی  

 

فاصله ها

 

  

باید این فاصله ها را پیمود 

 

کمی با قدم  

 

کمی با نگاه  

 

و باقیمانده را با خیال  

 

 

عشق

 

 

 

 

 

  

ترکم مکن

ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم

تنها تو یی ای نازنین آرام جانم

اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گریبانم کسی هم درد من نیست

از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم

از فصل های دوستی من دل بریدم

این زندگی دیگر سرو سامان ندارد

دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد

دیگر نمی داند که را باید صدا زد

این قلب را تا کی به طوفان بلا زد

من باغبان فصل های انتظارم

تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

 

 

  

 

عشق دوست داشتن

 

 

روزی صد بار از خودم میپرسم چی دارم که آنقدر دوستم داری؟

اگه یک بار ازم می پرسیدی اصلا دوستت دارم یا نه آنقدر تو زحمت نمی افتادی.  

 

 

 

 

 

  

بزن بکش ولی نپیچون

 

 

 

 

 

 

 آخرش یه کتاب مینویسم، اسمش رو میذارم    

  

 “بزن، بکش، ولی نپیچون”     

 

توش هم ۱۰۰ برگ زرد کلفت میذارم که توش فقط نوشته 

  

“ که خیلی درد دارد…”