دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

زانو نمی زنم !

حتی اگر روزگار

 آخرین برگ درخت دلم را هم به نگاهی بند کرده باشد.

حتی اگر همه ی آرزوهای از دست رفته ام

زیر پای سرنوشت خش خش کند.

من اما خوب می دانم...همین حوالی

 نگاهی

 آخرین برگ را نیز به دست باد خواهد سپرد

می دانم

 یک پاییز

                 برهنه

                         هم آغوش م ر گ خواهم شد...

حس بودن و نبودن

 
آدم هـا می آینـد 

زنـدگی می کننـد 

می میـرنـد و می رونـد ... 

امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو 

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه 

آدمی می رود امــا نـمی میـرد

مـی مـــانــد 

و نبـودنـش در بـودن ِ تـو 

چنـان تـه نـشیـن می شـود 

کـه تـــو می میـری 

در حالـی کـه زنــده ای ...

انتظار

 

تو این دنیا


هیچی بدتر از انتظار وجود نداره ، هیچی


حتی اگه فکر کنی با این قضیه کنار اومدی


سخت در اشتباهی !!!

بسوزد پدر عاشقی

 

طعنــه مــی زنند بر منــ 


روزهــای بــی کســـی... 


پشــت دست دلمــ را داغــ می کنمــ 


دیگـــر عاشقــ نشود !!!

جدایی

 

اینکه


با تو باشم و


با من نباشی و


با هم نباشیم ...


جدایی همین است ...

زندگی

 
 
خدایا ... کودکان گل فروش را میبینی؟!   
مردان خانه به دوش...  
دخترکان تن فروش...  
مادران سیاه پوش...  
واعظان دین فروش...  
محرابهای فرش پوش...  
پسران کلیه فروش...  
زبانهای عشق فروش...  
انسانهای آدم فروش...  
همه را میبینی؟   
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد
 

همه دنیا مال تو

 
 
بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم   
آسمون واسه من ابراش مال تو   
دریا مال من موجش مال تو  
ماه مال من خورشید مال تو ...   
خدا خندید و گفت:  
بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ...   

حالم عوض میشه حرف تو که باشه

 

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا
یا اینکه با من باش کنار من تنها ...

از اولین جمله ت فهمیده بودم زود
عشقای قبل از تو سو تفاهم بود

انقدر میخوامت همه باهات بد شن
با حسرت هر روز از کنار ما رد شن


حالم عوض میشه حرف تو که باشه

اسم تو بارونه عطر تو همراشه

اون گوشه از قلبم که مال هیچکس نیست

کی با تو آروم شد؟ اصلا مشخص نیست ...

رحم کن

 

وقتی میبینی اینقدری مستعدی که با یه جرقه!  

 

گُر بگیری ، با یه هیچ!  

 

پودر بشی ، با یه فلش بک!  

 

از هم بپاشی رو در و دیوار و اعصاب خودت و دیگران… 


خب عزیز من ول کن اون آهنگا و عکسا و نوشته های به ها دهنده رو…  

 

چه مرض‌یه آخه!؟  

 

آزار داری؟ یا چی؟  

 

رحم کن به خودت… نکن. 

برسد به دست حاج خدا

 

 

این شب‌ها خواب به سراغ‌م می‌آید که آزارم دهد… که جای خالی آدم‌های زندگی‌ام که رفتند و تکه‌‌ای از وجودم را با خودشان بردند یادم بیندازد…که بگیردشان جلوی چشمانم و بگوید: هاها ، بیا… دست‌م را که دراز کنم…جا خالی بدهد و بگوید کور خوانده‌ای…
این شب‌ها خواب‌هایم موسیقی بک‌گراند دارد حتی…موسیقی‌اش را میشنوم وقتی برای بدست آوردن‌ش می‌جنگم…فکر میکنم که چه کنم… غصه میخورم… خیره می‌شوم… بو میکشم… گاهی خبیث میشوم… آه میکشم… درمانده و شاکی می‌شوم… حسرت میخورم… خواب را با بیداری مقایسه میکنم…دل‌تنگ میشوم… بیدار که میشوم ایرفون‌م را فرو میکنم درون گوش‌هایم ، همان موسیقی خاص بک‌گراند خواب‌م را پلی میکنم… زُل میزنم به سقف… گم می‌شوم در هیچ…
این شب‌ها ، خواب  روح‌م را میخورد، می‌جوَد ، تُف می‌کند روانی

 

بخشیدن

 

 

بدان که قلبت کوچک است

و نمیتوانی تقسیمش کنی


پس، هرگاه خواستی آن را ببخشی

با تمام وجودت ببخش که کوچکی اش جبران شود.

 

باران ....

 

باران که می‌بارد 


باید آغوشی باشد 


پنجره‌ی نیمه بازی 


موسیقی باران 


بوی خاک 


سرمای هوا 


گره‌ی کور دست‌ها و پاها 


گرمای عریان عاشق‌ی 


صدای تپش قلب‌ها 


خواب هشیار عصرانه 


باران که می‌بارد 


باید کسی باشد… 

چه بود....

 

تو کهــــ با آن همهــــ غـــــــم ، تو کهـــ با آنـــ همهـــ درد

باز در فکــر شقـــایــــــــــــق بودیــــِِِِِِِِِِِِِِِِِ ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ ِِِِِِِِِِِِِِ

باز دیشب به تــــــــــــــــــو اندیشیدم

یاد تو در دل منـــــ مهـمـــــــــــــان بود

تا سحر گاه به خـــــــــــود پیچیدم

و به چشمــــــــــــــان تو اندیشیدم

با خود می گفتم :

چشــــــــم تو دریا بود

که به هر باغچه ایــــــــــِ جان می داد

و زمانیکه من تشنـــــــــه روییدن بودم

چشم تو وعده بــــــــــــــاران می داد

باز دیشب به تــــــــــــــــــــــو اندیشیدم

شب من چه شب خاطــــــــــــــــــــــ ــــــــــــره انگیزی بود

که تــــــــــو بودیـــــــــِِ

و دگر

هیــــچ نبود

نفس

 

  

اگه حتی بین ما فاصله یک نفس‌ه ، نفس منو بگیر …