دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟

آدم هـــا می آیند ، زندگی می کنند ..

می میرند و می روند  !

اما فاجعه ی ِ زندگی ِ تو ؛

آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود ...

اما نمی میرد  !!

می مانَد ...

و نبودنش در بودن ِ تو چنان ته نشین می شود ...

که تو می میری ،

در حالی که زنده ای ... !!!

من اینجا بس دلم تنگ است

بوی نمناک سکوت...

تو اگر ، دلبر من ، حس نکنی
از پس پنجره ی واژه مرا
واژگانم اگر از مخمل عشق
جامه ای گرم ندوزند برای دل تو
به چه دل خوش کنم از بافتن این کلمات؟
به چه کار آیدم این بازی بیهوده و پوچ؟
من همان به که پناهنده شوم بار دگر
به سرایی که تو محبوسِ حصارش شده ای
به همان خانه که از کاه گلِ دیوارش
هر دم این بو به مشامم آید
بوی هر فاصله ی بین دو نُت
بوی نمناکِ سکوت...

دلبری

 چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار

 دلتنگیهایم قدم بزنم

 در این خیابان

 که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست

 ...نه آقایان:

 مسیر من با شما یکی نیست

 از سرعت خود نکاهید

 من آداب دلبری را نمی دانم

من بودم و...

 من بودم

 

 تو

 

 و یک عالمه حرف...

 

 و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!

 

 کاش بودی و

 

 می فهمیدی

 

 وقت دلتنگی

 

 یک آه

 

 چقدر وزن دارد...

حوصله ندارم

حوصله خواندن ندارم



حوصله نوشتن هم ندارم



این همه دلتنگی نه با خواندن کم میشود نه با نوشتن



 دلم...............................میخواهد

گشتن

دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم

لابه لای تمام خاطرات گذشته...

تمام خوبهایم را ورق زدم...

لحظه به لحظه اش را...

رد پایت همه جا جاریست...

اما...

دوباره تکرار داستان همیشگی

نبود تو و انتظار من...!!!

امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!

امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!

شاید برگی را از قلم انداخته باشم!

دوستت دارم*

این روزها اگر گوش دلت را تیز کنی فقط یک چیز خواهی شنید:
*دوستت دارم*
گلایه از تکراری بودنش نکن
مشکل از من نیست!!!!
تو زیاد دوست داشتنی هستی..

فراموش

« نه که من فراموشکارم، همش یادم میره فراموشت کنم! »

زندگی

رفیق زندگیم باش

نه شریک اجلم

مرگ

همزادی است که بی آنی درنگ

به وقت خویش

به شکلی که خود می داند

مرا در آغوش خاک خواهد برد

تو

رفیق زندگیم باش

زندگی زیباست

اگر بگذاری!

بی تو...

نمی دانم

وقتی نیستی هجوم کدام فکر , حمله ی ثانیه ها به زمان را به مقابله بر می خیزد؟

دلم تنها به یک شانه ی صبور خیالی خوش است.

چه دیر می گذرد بی تو...

تاوان

انصاف نیست...
به "خاطرت" و "به خاطرت" گرفتار شدم...
کسی تاوان را برایم معنا می کند...؟

نباشی

نباشی

 

از هم میپاشم

هزار تکه میشوم

در جست جوی تو

محو تو میشوم

هزار سال هم اگر بگذرد

اگر اسرافیل

هزار بار هم بدمد

هشیار نمیشوم

 

بی تو هزار پاره ام

باشی یک بار  دوستت دارم

نباشی هزار بار