امروز هم دوباره
ویولنم را سر خاکت کوک کردم
که شعر از من جا بماند و
من از تو..
که دست های من
وکیل وصی تمام نت هایی است
که از حافظه خاطرات تو
جا مانده اند..
تو نیستی و
این ویولن می داند که
از خاک و سنگ ترانه در نمی آید..
مستأصل شده ست از جای خالی ات..
که
گیر کرده ای
لای این سیم ها و
این آرشهء لکنت گرفته
عادت کرده است به..
"با تو رفتم
بیـــــــ تو باز آمدم
از سر کــــــوی او... دل دیــــوانه..
تو ای ناکام... دلِ..