دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

قصه نیست،غصه اس!!

یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود...
چرا همیشه اول قصه ها باید اینجور شروع بشه؟!
چرا یکی باشه ، یکی نباشه!؟
یعنی از اول رسم دنیا بی وفایی بوده؟!
بذار یه بار ما اول قصه رو شروع کنیم...اینجور بهتره!!
یکی بود،اون یکی هم بود....
هم خدا بود،کسی هم بود...
نه...نه...اینجور هم نمیشه،نمیدونم چرا اون یکی بودن پیدا نمیشه
اگر هم پیدا بشه رسم یکی بود،یکی نبود رو رقم میزنه....
رسم دنیا همیشه همین بوده که... یکی باشه و یکی نباشه...
هیچ چیز و هیچکس نمیتونه این رسم رو عوض کنه...
حتی من و تو...
ولی کاش یکی به قصه گو میگفت،
قصه ای که از همون اولش یکی بود یکی نبود باشه،
اسمش قصه نیست،غصه اس!!
تنها بودن هیچ وقت قصه ای نداره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد