دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

طول می کشد تا بفهمم باید راه بیفتم.




رفتن را نمی توانم تحمل کنم.
چه پشتت آب بریزم،
چه بی خبر رفته باشی.

رفتن برای من درد است. چون در آن لحظه که دیگر نباشی، زمان روی لبه ی تیزش می ایستد. 
و من طول می کشد تا بفهمم باید راه بیفتم.

رفتن به گوشم که می رسد، لال می شوم...
خداوند همیشه مراقب پرواز زیبایت باشد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد