قفل و زنجیر می کنم
دلی را که
شب و روز حالیش نیست
تیر می کشد
نصف شب
به وقت ظهر
باید سه کیلومتر
از اطراف دلم را
خالی از سکنه کنم
ترسم از رگ هاییست
که به فکر سونامی عظیمی هستند
ای کاش سدی بودی
برای موج هایی که
مقصدشان
خرابه های بطن راست
دل بی قرارم هست!