دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

این وقت ها..


حال آدم که دست خودش نیست!
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلن هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود..

حالا بیا وُ درستش کن!
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود،
برای آن ها که رفته اند..
آن ها که نیستند، می گرید..

دلتنگ می شود..
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند!
دل که بلرزد،
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست..

این وقت ها..
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی..
هم صبوری می خواهد، هم آرامش..
که هیچکدام نیست!
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست..

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد-ا 1393/02/25 ساعت 03:55

امان از ذهن هوشیار و خود آگاه
خودش عکس می کشد
خودش ترانه می سازد
خودش خط می سازد
عکس می شود بهانه
ترانه می گردد بهانه
خط می شود بهانه
تا که . . .
انسان هست دیگه ، انس گیرنده
حوا و آدمش فرق نمی کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد