دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

«کار از کار گذشته است!»



پروازِ بی شمارِ واژه ها،
خوابِ مخملی ام را،
سبز می کند.
و من در جایی،
در جایی،
در انتهایِ زمین،
نیست می شوم،
در تویی،
که همیشه،
خاموش و آرامی!
دوباره غنی می شم،
دوباره سرشار!
دوباره عاشق می شوم،
دوباره زیبا!
وای خدایِ من!
دوباره خواهم نوشت:
«کار از کار گذشته است!»

نظرات 1 + ارسال نظر
omid 1392/02/24 ساعت 12:10



“روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم”


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد