دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

دلُم هَواتِ کرده بود


اومَدم نگات کُنم دلُم هَواتِ کرده بود
بخدادلُم هَوُی چیشُی سیات کرده بود
هَنووَم موواتِ اَی بییُوشونی دل می بری
هاعامو دلُم هَوُی مووُی کوتات کرده بود
بازم اَی خواسی اَزُم بونه بیگیری جَر بُکنی
بی بُکُن دلُم هَوُی همی ئی کارات کرده بود
هر جُ از مهرُ وفا می خوان بگن اسم شُمان
دل من هَوُی تُ وُ مهرُ وفات کرده بود
دَم رو صِدُی قشنگت تو گوشُم زنگ می زنه
بی جهت نیس که دلُم هَوُی صدات کرده بود
تو نگات شرمُ حَیُی هَس که آدم حَظ می کنه
دل هَوُی نِگُی پُر از شرمُ حیات کرده بود
هر کاری می می خُی بُکُن آمو حالُ از پیشم نرُ
بیذُ خوب نگات کنم دلُم هوات کرده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد