دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

تو را با زندگی‌ام دوئل کنم

از هر کجای این شعر شروع کنی
پشت کرده‌ام به خود
تو را با زندگی‌ام دوئل کنم

هفت :
بر مِهر، مُهرِِ علاقه می‌کوبی و من
زیرِ باران
تو را از لب‌هایم شروع می‌کنم
در ترانه‌ای به طعمِ خیابان
زیرِ پایت پائیز و این خیابانِ بی‌هدف را کجای جهان مقصدی ؟
که چنان می‌رویم و
وا ماندن
چنین که می‌مانیم و
وا رفتن
ابرها چشم دیدن‌مان را ندارند
آسمان کورکورانه تار می‌شود
در برخورد رعد‌ها و برخورداری برق
بگذار بازِِ آغوشت را در چتر بازیَم
بی‌امان بارش و فراگیرِ تنت ...

شش :
چشمانت
شورِِ شیرین برق و
گلوگاهت
رعدهای بغض‌آلود ...

پنج :
در بارشِ موهایت میانِ باد
وزشِ من به فراخوانِ تنت
بازمانده آغوشی آغشته از خاک

چهار:
از هر کجای این شعر شروع کنی باد می‌وزد
و پاهایم مغموم ایستگاهی‌ست خالی از مقصد
که نیستی کنارم
کنارم باش!
چه فرق می‌کند؟
حالا دیگر چه شیر باشم چه روباه
دو روی سکه خطِ چشمِ توست

سه :

دو :
از هرکجای این شعر شروع کنی

یک :
دوستت دارم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد