دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

بــِچـِه های آبـُودان ...




ایـــ پیک هم باشه به سـِلامـِتی خودمـُون !
بــِچـِه های آبـُودان ...

که بـُزرگ شـُدیم کنار یک سینـِما سوخته !
یــِک بیمارستان تو جاده خـُرمشهر ، پـُرِ ترکش هایی که هنوز روش مونده !
یـک تانک عراقیــِه مونده سـِـرِ پیچ جمشید آباد
فلافلی های تو ی شهر
شهری که آب خوردن نــِداره هنوز
یک آقایی که شـِهید شد
یک کـُوکایی که هنوز نمی تونه نـِفـس بــِکـِشه از شیمیایی های 30 سال پیش
گوشت و اسـُتخون و فـِک و فامیلامون که نــِه مــعلومه چی شدن
زِمین گـِیسی ها ...
یک فقری که هر روز داره رژه نظامی می ره تو خیابونامون
وُ با تانکی های آبی که بــِشون می گفتیم " بــَــمـبُو "

که امروز !
تــــو ...
رفیقِ تهرانی ، شیرازی ، اصفهانی ...
بــِمون بگی سیا سـَمبـُو
عقـِب افتاده ...
جنگ زِده !

که آبــُودان بــِرات بــِشه مرکــِزِ خنده و ...
وُ لهجــِمون دُهاتی !!!

هااااااااااا ! کــُوکا
دنیا همینه !
بــِرا شـُمایی که اوج جنگ بــِراتون 5 دـ یقه دُوییدن تو پــِناهگاه بود !
خــُو عادیه که نـِفهمید چه سـِرِ ما اومد ... !!!

کــِه بــِرا نــِنــِه یِ مــُو
حیاط پــِناهگاه بود و بیرون جنگ !

عــِیبی نــِداره
از کل دنیا
هــَمی یک پیک بذا ســِلامتیِ ما باشه !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد