سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنهاکه چرااین چنین سخت به خود می پیچدشاید از راز درونش بتوان کشفی کردشاید او هم دلتنگ استشاید.....
دیگر از تنهایی خسته شدم..به کلاغها زیر میزی میدهم تا قصه ام را تمام کنند
to ham bikhabi pas mesl man?
تنها چیزی که از تو برایم باقیست اشکهای خشک شده بر گونه هایم است شاید کم باشد کهنه باشد امابه اندازه تمام لحظه های بی تو بودنم غم دارد
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شدکجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارمکه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها
که چرا
این چنین سخت به خود می پیچد
شاید از راز درونش بتوان کشفی کرد
شاید او هم دلتنگ است
شاید.....
دیگر از تنهایی خسته شدم..به کلاغها زیر میزی میدهم تا قصه ام را تمام کنند
to ham bikhabi pas mesl man?
تنها چیزی که از تو برایم باقیست اشکهای خشک شده بر گونه هایم است شاید کم باشد کهنه باشد امابه اندازه تمام لحظه های بی تو بودنم غم دارد
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم