دلم واسه اون روزایی که نقشه می کشیدم تا به یه بهونه ای برم بیرون و بتونم ببینمش تنگ شده.....زیر درختا سرشو میزاشت رو پاهام و به چشام خیره میشد میگفت این چشارو از کجا آوردی که اینجوری آدمو اسیر خودشون می کنن؟؟؟؟ ولی حالا..... همه ی یادگاریامونو برد زیر همون درخت چال کرد.... گفت اونا جاشون زیر خاکه!!!!!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دلم واسه اون روزایی که نقشه می کشیدم تا به یه بهونه ای برم بیرون و بتونم ببینمش تنگ شده.....زیر درختا سرشو میزاشت رو پاهام و به چشام خیره میشد میگفت این چشارو از کجا آوردی که اینجوری آدمو اسیر خودشون می کنن؟؟؟؟ ولی حالا..... همه ی یادگاریامونو برد زیر همون درخت چال کرد.... گفت اونا جاشون زیر خاکه!!!!!