بگذار در قاب چشمانت یک بار دیگر خود را ببینم من خود را در چشمهای سرد و بی عاطفه ات و تو خود را در اشکهای گرم و روانم ببین بگذار حرفهایم را ترانه کنم و برایت بسرایم من غزل عاشقی بخوانم و تو غزل خداحافظی من هیچ وقت از تو سیر نخواهم شد اما بگذار یک دل سیر ببینمت ای که با نسیم آرام آمدی و چون برق و باد رفتی دلم را به کجا می بری ؟ من هنوز هستم
بگذار در قاب چشمانت یک بار دیگر خود را ببینم
من خود را در چشمهای سرد و بی عاطفه ات و تو خود را در اشکهای گرم و روانم ببین
بگذار حرفهایم را ترانه کنم و برایت بسرایم
من غزل عاشقی بخوانم و تو غزل خداحافظی
من هیچ وقت از تو سیر نخواهم شد
اما بگذار یک دل سیر ببینمت
ای که با نسیم آرام آمدی و چون برق و باد رفتی
دلم را به کجا می بری ؟
من هنوز هستم
بگذار در قاب چشمانت یک بار دیگر خود را ببینم
من خود را در چشمهای سرد و بی عاطفه ات و تو خود را در اشکهای گرم و روانم ببین
بگذار حرفهایم را ترانه کنم و برایت بسرایم
من غزل عاشقی بخوانم و تو غزل خداحافظی
من هیچ وقت از تو سیر نخواهم شد
اما بگذار یک دل سیر ببینمت
ای که با نسیم آرام آمدی و چون برق و باد رفتی
دلم را به کجا می بری ؟
من هنوز هستم