دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

نی نیِ چشمان


گفتگوها دارد، نی نیِ چشمانت!
به عیان نیست، زبان
به شُکوه است، بیان
که به تلخی بِجود جوهرِ جان
به لبِ لعلِ گران!


اگر این پیکِ عیان، بخرامد به زبان
شود آن لولی سرمست، چنین ساکرِ جان؟


دَم از این جام مجو
گل از این بـاغ مبو
همگی گو، بی گو
بی تقلا برجو!


رشــته ها حلقه شدند
حلــقه ها بسته شدند
شِکوه ها خسته شدند

نکند پیکِ زبان
شِکوه را زخمه کند
وصل را پنبه کند!
نکند داد به ایوان بنهد
صحبت یاد به جانان ببرد


بی مــرام است، زبان
بیمِ جان است، عیان
شِکوه دم ساز کند
در پی دُرِگران!

نظرات 2 + ارسال نظر
.omid 1391/04/24 ساعت 20:40 http://omid-jingol.blogfa.com/

روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی
تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی
از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی
من زاده ی شهوت شبی چرکینم
در مذهب عشق ، کافری بی دینم
آثار شب زفاف کامی است پلید
خونی که فسرده در دل خونینم
من اشک سکوت مرده در فریادم
داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم
اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق نام شب عشق را که برد از یادم

حبیب 1391/04/25 ساعت 21:22 http://www.artooon.ir

شاید گاهی لازم باشد خاطره ها پاک شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد