دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

پیوند

تمام بند بند وجودم بدون تو درد است


غلام یوسف ذهنم همیشه در بند است 


اگر به درد فراقم  کمی شوی یعقوب 


عزیز عشق شوم من که وقت پیوند است

نظرات 2 + ارسال نظر
.omid 1391/03/01 ساعت 00:32 http://omid-am.blogfa.com

بُگــــــــــــذار زمــانـــــ ه از حِـســـادتــــــــ بتـرکَــد


انــــــگشتــــــان ِ مَـــــن


چـــ ه بـــِه انگــشتـــان ِ تـــ♥ـــو مےآینـــــد ! ....

.omid 1391/03/01 ساعت 00:37 http://omid-am.blogfa.com

خدایا...ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟

ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﻡ؟
پرتقال ﭘﻮﺳﺖ ﺑﮑﻨﻢ ؟

ﺗﺨﻤﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ...؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﻮﻥ . . .؟

ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟
ﻟﻨﮓ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺟﻠﻮ ﺭﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﻢ ؟

جان من ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ ! ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻼً ؟؟

سادگی سنگین است ...

درک آن پیچیده ...
مثل یک لبخند است ...
با دلی رنجیده ...

سادگی شیرین است ...
نرم و آب افتاده ...
یک هلوی بی پوست ...
حاضر و آماده ...

سادگی یک رنگ است ...
در دل نقاشی ...
طرحی از قطره اشک ...
که تو رنگش باشی ...

سادگی ، سادگی است ...
با هزاران مفهوم ...
خواب بی تعبیری است
سرنوشتی محتوم ...

ساده تر باش و ببین ...
سادگی لبخند است ...
هر که پیچیده تر است ...
بیشتر در بند است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد