ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ارام باش، حالا آرام باش سید علی صالحی
حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند.
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد...
همه چیز درست خواهد شد...
همه چیز درست خواهد شد...
.............
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم
عشق را دوست دارم
ولی از زنها می ترسم
کودکان را دوست دارم
ولی از آیینه می ترسم
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم
من می ترسم پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه
امروز خم شدم و در گوش کودکی که مرده به دنیا آمده بود آهسته گفتم چیزی را از دست نداده ای
چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل،گریه ات ازسرشوق ، روزگارت همه شاد ، سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد که بخندی همه عمر
کوچه ها را بلد شدم...،
خیابان ها را ،
مغازه ها را ،
رنگ های چراغ راهنمایی را ،
جدول ضرب را ،
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...،
اما هنوز گاهی میان آدم ها .... گم می شوم ...!
آدم ها را خوب بلد نیستم....!!!