دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

هَـمیشه

هَـمیشه بـآید کَسـی باشدکـــہ  مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد

هَـمیشه بـآید کسـی باشد

تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چـآنه‌ات بفهمد

بـآید کسی باشد

کـــہ  وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد

کـــہ  اگر سکوتـــ کردے، بفهمد...

کسی بـآشد

کـــہ  اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد

کسی بـآشد

کـــہ  اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن

بفهمد به توجّهش احتیآج داری
 
بفهمد کـــہ درد دارے

کـــہ زندگی درد دارد

بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ

بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...

براے بوسیـدَنش...

براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است

همیشه باید کسی باشد

همیشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
ehsan 1391/02/18 ساعت 22:14 http://roozbarooz.blogsky.com

بسیار عالی تازه خیلم جالب انگیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد