دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

عزیز دل‌

نظرات 4 + ارسال نظر
.omid 1391/01/31 ساعت 21:24 http://omid-am.blogfa.com


زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن چه جان کند تنم عمر حسابش کردم
فرخی یزدی

.omid 1391/01/31 ساعت 21:33 http://omid-am.blogfa.com

دلم را سپردم.....
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد ورفت
ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!
یکی گفت: چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت: و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم: ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم
از این پس به جز او کسی را نداریم

سلام...با دیدن اسم وبتون دلم گرفت...
من درکتون میکنم...مطالبتونم قشنگن...
خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنید.

راستی میتونم لینکتون کنم؟!
اگه موافقید به وبم سر بزنید و در قسمت نظرات بهم خبر بدید تا لینکتون کنم،البته به شرطی که شما هم ما رو لینک کنید.
موفق باشید.

salam khanomi behet sar zadam linket ham kardam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد