دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

درد....

با تو درد می کشم

با تو می میرم

با تو که دردهایت از جنس دیگری است

حتی مرا در خواب دردهایت نمی بینی

حتی به خواب دردهایم نمی آیی

در تمام طول شب پنجره باز مانده بود

کوچه را که باز میکردی

روز روشنی

ترا می جست

چشم هایم در طول شب

به حسرت روز های رفته خیره بود

اشکهایم ترا گریه می کردند

قبلم از فرط خاطره می سوخت

وقتی که دریافتم

تمام با تو بودن در بی تو بودن

نشسته بود

اما حقیقتی است

ما هرگز مقصر نبوده ائیم

ترا که قرنها پیش متولد شده بودی

ومن که قرنها پیش مرده بودم

چه کسی در دفتر خاطرات

ما را در کنار هم  ثبت کرده بود...؟

هیچ کس باور نکرد ما از جنس دیگریم

برایمان تبریک هم گفتند

که توانسته ائیم

شب در کنار هم به خوابهای جداگانه بیندیشیم

شب دوباره در راه است

من دو باره در کنار پنجره باز

خواهم ماند

اما در تمام دقایق این انتظار وهم گونه می دانم

صدای قدمهایت ضمیر کوچه را معطر نخواهد کرد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد