دیگر توان رمیدن در من نیست .
بگذار راحت خود را در خواب . . .
در من نهایتی است ،
آنگاه نور عشق ،
آنگاه سیل اشک ،
چون قطره ای در من
فرو نشست . . .
بیداریم به چه کار آید . . . ؟