دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

درد..

درد وقتی که با من حرف میزند

خرد میشود

آنقدر خرد که نمی توانم ببینمش

شاید برای همین است

که از درد حرف میزنم

می خواهم وقتی که خرد می شود

با شما باشم

با شمائی که نمی شناسمت

و ندیده ام ترا

با شمائی که درد را  روزها شاید با هم گفتگو کردیم

با شمائی که نیک میدانی

اگر تو بیایی ..

تمام هستی ام بی درد میشود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد