دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

اسمم را صدا کردند..

حس می کنم

اسمم را صدا کردند

باید

عریان

روی طناب باریکی

به سمت دیگری بروم

فرقی نمی کند

بیفتم

یا که بگذرم

اما

کسی در درون من بی طاقت است

دائم سوال می کند :

   "آیا طناب محکم است ؟ "

پاسخش را نمی دهم

وسوسه ای را باید محک بزنم

باید به اندازه احتمال بودن حیات در مریخ

یقین کنم

 می توان

با دندانهای عاریه

آنسوی این طناب

طعم زیستن را

با کسی تصاحب کرد.

 

همیشه در ارتفاع بلند سرم گیج می رود .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد