آرشیو مطالب وبلاگ - دلتنگی های میترا در آلمان

خاطر خود را تسلی می کنم 1393/04/25 17:13

در دل و دیده به دنبال تو گردم شب و روز .. 1393/04/25 17:10

1

ز دست دیده و دل هر دو فریاد 1393/04/25 17:08

1

چه بگویم 1393/04/25 17:05

من چه بگویم به مردمان ، چو بپرسند قصه ی این زخم دیر پای پر از درد ؟ لابد باید که هیچ گویم ، ور نه هرگز دیگر ی به عشق تن ندهد

ساعت وداع 1393/04/25 17:02

حنجره ی زخمی من ساعت وداع ، با قلب شکسته ، سرزمین بارانی اشک ها . در ماتم ابدی قلبم ، .. ...

یک بغض 1393/04/25 16:33

یک بغض بیخ گلویم دارم ! نه توان قورت دادنش را دارم و نه تاب شکستنش....

کجای قصه بد کردم ؟ 1393/04/25 16:27

به دنبال کدام پایان ! خلاف جاده ایستادی ؟ چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟ چرا باید به تنهایی ؟ دوباره بی تو برگردم ؟ کجای جاده بد بودم ؟ کجای قصه بد کردم ؟

خیس از یاد توام ! 1393/04/25 16:23

باران بیاید یا نیاید ، تو باشی یا نباشی ، خاطرت باشد یا نباشد ، من خیس از یاد توام ! ام

آتش زدی 1393/04/25 16:13

آتش زدن به یک “سرنوشت” کبریت نمی خواهد که !! “پـــا” می خواهد … که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر … و … بـــــــــروی ..

کجا دنبالت بگردم ،دیگه نیستی‌ 1393/04/25 16:09

13 Gefällt mir nicht meh

به کسى نگفته‌ام! 1393/04/25 16:06

من چیــزى از عشق‌مان، به کسى نگفته‌ام! آنها تو را هنگامى که در اشکهاىِ چشمم، تَن مى‌شسته‌اى، دیــده‌اند...! e

کاش بودی 1393/04/25 16:00

اگر بودی محکم تر از قبل می گرفتمت با تمام وجود می چسبیدم به وجودت به هیچ چیز نمی دادمت...! به هیچ ساعتی دقیقه ای ثانیه ای کاش بودی

چه اسون رفتی‌ از دستم 1393/04/25 15:46

"

انتهای دریا را برکه ها نمی فهمند ؛ پس ببخش اگر گاهی گم میکنم نشانیت را 1393/04/25 02:56

Gefällt mir

آدمی را آدمیت لازم است. 1393/04/25 01:50

............... حالا میفهمم چرا میگن قبل از ازدواج نباید با کسی رابطه داشت... حالا میفهمم چرا مردا از یه سن که بگذره دیگه به این راحتیا نمیتونن ازدواج کنن... حالا میفهمم عشق و دوست داشتن باید به وجود بیاد بعد از ازدواج و سنتی باید ازدواج کرد... پشت همه ی این جمله هل چندین سال تجربه خوابیده، یه عالمه شادی و خنده و لذت...

15/7/2015 1393/04/25 01:18

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا «به سلامت دارش»

تو دیگه برنمی‌گردی 1393/04/25 01:16

دیگه حرفی ندارم 1393/04/25 01:11

تا می توانی... 1393/04/25 01:07

پس بــزن بــاران بزن شــاید تو خـاموشم ڪنے 1393/04/25 01:00

تقدیر نخواست ..... 1393/04/25 00:58

اگر ,.... 1393/04/25 00:56

مـا خاطره ها را می سازیم . . . خاطره ها ما را ویران می کنند 1393/04/25 00:54

امان از بی کسی 1393/04/25 00:48

کاش هیچ دلی تو دنیا شکسته نشه 1393/04/25 00:37

باور نکن تنهاییت را من با توام منزل به منزل 1393/04/24 17:24

باور نکن تنهاییت را من در تو پنهانم تو در من ازمن به من نزدیکتر تو ازتو به تو نزدیکتر من باور نکن تنهاییت را تا یک دلو یک درد داری تا در عبور از کوچه ی عشق بر دوش هم سر می گذاری دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهاییت را هر جای این دنیا که باشی من با توام تنهای تنها من با توام هر جا که هستی حتی اگر با هم نباشیم حتی اگر...

چه مجازاتی از این بدتر که حتا این لحظات آخر هم نمیتونم بدرقه ات کنم15/7/2014 1393/04/24 16:38

Gefällt mi

15/7/2014 1393/04/24 16:32

سفرت بخیر عزیزم.فقط ۲ ساعت دیگه مهمون روی این زمینی‌.تو میری ما موندیم و عالمی حسرت بدل تا ته دنیا Gefällt mir

جدایی بدون خداحافظی... 1393/04/23 23:37

اگر مثل آدم خداحافظی کنی، غصه میخوری ولی خیالت راحت است! اما جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد... یک دیدار ناتمام است؛ ذهن ناچار میشود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود. . . انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده برق برود یا گوشه ای از آنجا آتش بگیرد، یا هزار و یک اتفاق دیگر بیفتد و اتفاق اصلی،...

تمام شد .... 1393/04/23 23:07

هواتو کردم تو نیستی و رفتی 17. November 2013 آنقدر شکست می‌خورم . . تا راه شکست دادن را بیاموزم آشنا شد … دوست شد … مهر شد … گرم شد … عشق شد … یار شد … غم شد … بغض شد … اشک شد … آه شد … دور شد … گم شد … تمام شد ، تمام شد14/7/2014

دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

تقویم

عناوین یادداشت‌ها

دلتنگی های میترا در آلمان

پیوندها

جدیدترین یادداشت‌ها

بایگانی

تقویم

جستجو

عناوین یادداشت‌ها