خانه عناوین مطالب تماس با من

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

پیوندها

  • مهرداد
  • پسر معمولی
  • ahmad.a

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • یک روز می‌رسد
  • تکلیـفـ هـر شـب
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • مرا محروم کردی از خودت ، این داغ سنگین بود
  • احساس می کنم کسی که نیست کسی که هست را از پای در می آورد..
  • تا چشم کار میکند ، نـــــــــــیستی ...
  • خود کرده
  • ممکن نیست
  • ﺧﺪﺍﯾﺎ!!!!
  • ســهم مـن
  • [ بدون عنوان ]
  • ﻣُﺮﺩﻩ؟؟؟
  • تاوان

بایگانی

  • خرداد 1394 21
  • آذر 1393 1
  • مهر 1393 1
  • شهریور 1393 1
  • مرداد 1393 662
  • تیر 1393 250
  • خرداد 1393 18
  • اردیبهشت 1393 32
  • فروردین 1393 1
  • اسفند 1392 11
  • بهمن 1392 19
  • دی 1392 7
  • آذر 1392 44
  • آبان 1392 24
  • شهریور 1392 12
  • مرداد 1392 13
  • تیر 1392 44
  • خرداد 1392 89
  • اردیبهشت 1392 52
  • فروردین 1392 73
  • اسفند 1391 41
  • بهمن 1391 119
  • دی 1391 61
  • آذر 1391 26
  • آبان 1391 199
  • مهر 1391 50
  • شهریور 1391 5
  • مرداد 1391 71
  • تیر 1391 69
  • خرداد 1391 70
  • اردیبهشت 1391 43
  • فروردین 1391 198
  • اسفند 1390 125
  • آذر 1390 6
  • آبان 1390 113
  • مهر 1390 4
  • خرداد 1390 2
  • فروردین 1390 3
  • اسفند 1389 2
  • بهمن 1389 1

تقویم

خرداد 1394
ش ی د س چ پ ج
1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31

جستجو


آمار : 261160 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] 1394/03/15 00:45
    آدمهایی که واقعا می روند هیچ وقت چمدان ندارند ... این داستان کشیدن چمدان از زیر تخت و پرت کردن لباسها از کمد فقط مال آدمهایست که دیر یا زود یا بر می گردند و یا با آرزوی برگشتن زندگی می کنند وگرنه دل بریده بویی از گذشته را هم لایق بردن نمی بیند. آدمهایی که واقعا می روند صدا به اندازه داد زدن ندارند ... این داستان...
  • یک روز می‌رسد 1394/03/15 00:40
    یک روز می‌رسد که دیگر جایی نیست تا از خودت به آن فرار کنی چمدانت را باز می‌کنی کنار یکی از همین دیوارها اتراق می‌کنی کنار یکی از همین رنجهای کهنه یکی از همین زخمهای قدیمی می‌نشینی و پایت را در رودخانه‌ای می‌کنی که سالهاست از تو گذشته... رودخانه‌ی بی خانه‌ای که دیگر هرگز رود نمی‌شود و رودی که هرگز دیگر تکرار...
  • تکلیـفـ هـر شـب 1394/03/15 00:34
    دلتنگـی تکلیـفـم را مشخـص کـردهـ ! هـر شـب یـک بغـض از تـو گـریستـن . .
  • [ بدون عنوان ] 1394/03/15 00:32
    بعد از خداحافظی ات من ، من نبودم بم بودم، بعد از زلزله !
  • [ بدون عنوان ] 1394/03/15 00:32
    کسی چه می داند در سر حلزون پیری که ساعت 5 صبح خودش را زیر اولین کفش خیابان انداخت، چه می گذشته است ...
  • مرا محروم کردی از خودت ، این داغ سنگین بود 1394/03/15 00:31
  • احساس می کنم کسی که نیست کسی که هست را از پای در می آورد.. 1394/03/15 00:23
  • تا چشم کار میکند ، نـــــــــــیستی ... 1394/03/15 00:21
  • خود کرده 1394/03/15 00:19
    از منست این غم که بر جان من است دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
  • ممکن نیست 1394/03/15 00:10
    عاشق زنی مشو که می‌خواند که زیاد گوش می‌دهد زنی که می‌نویسد عاشق زنی مشو که فرهیخته است افسونگر، وهم‌آگین، دیوانه عاشق زنی مشو که می‌اندیشد که می‌داند که داناست، که توانِ پرواز دارد به زنی که خود را باور دارد عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می‌خندد یا می‌گرید که قادر است جسمش را به روح بدل کند و از آن بیشتر عاشق شعر...
  • ﺧﺪﺍﯾﺎ!!!! 1394/03/14 21:22
    ﺧﺪﺍﯾﺎ!!!! ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺬﺭﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﮕﺬﺭ ! ﺍﺯﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ، ﺍﯾﻦ ﺑﻐﺾ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ!!!
  • ســهم مـن 1394/03/14 21:18
    با تو بودن را تصویر کردم… بی تو بودن را، تجربه ! این بود ســهم مـن از رویــــا تا واقـعــــــــیــت.
  • [ بدون عنوان ] 1394/03/14 21:02
    چقدر دلتنگ حضورت هستم...کاش تصویرت نفس می کشید...
  • ﻣُﺮﺩﻩ؟؟؟ 1394/03/14 19:56
    ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﺮﺩﻩ ! ﻣُﺮﺩﻩ؟؟؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣُﺮﺩﻥ، ﺯﺑﺎﻥِ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!!
  • تاوان 1394/03/14 19:53
    باید یاد بگیرم تا وقتی از عشق کسی مطمئن نشده‌ام، با او خاطره‌ای نسازم. چرا که تاوان خاطرات جنون است و بس !!
  • ﯾڪ ﺧﻨﺪﻩ 1394/03/14 19:17
    ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ڪﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻪِ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻋﻠﺘﺶ ﭘـﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻧﻌڪﺎﺱِ ﺟُﻮڪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﻋﻠﺘﺶ، ﭼﻬﺮﻩﯼِ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩﯼِ ﯾڪ ﺩﻟﻘڪ, ﯾﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﯾڪ ڪﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ … ﻣﻦ ﺑﻪِ « ﻣﻦ » ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ! ڪﻪ ﭼﻮ ﯾڪ ﺩﻟﻘڪ ِﮔﯿﺞ ﻧﻘﺶ ﯾڪ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿـــﮕﺮﯾﺪ!!!
  • اینروزها 1394/03/13 15:42
    اینروزها شبیه زنی هفتاد ساله ام با درد های زنی پنجاه ساله که فقط سی ساله به نظر میرسد...
  • نپرس ! 1394/03/13 14:04
    حالم را نپرس ! نگذار دروغ بگویم : خوبم ...
  • [ بدون عنوان ] 1394/03/13 13:56
    این چند هزارمین شبِ بیداری ست .. فقط حساب دستت باشد...!
  • وادی چندم... 1394/03/13 13:54
    نبودنت چرا اینقدر پیداست؟ در و دیوار چرا نبودنت را به رخم می‌ کشند مدام؟ وقتی نیستی در نبودنت می‌ چرخم عشق من! آوارگی وادی چندم بود؟
  • نیستى! 1394/03/13 13:51
    نیستى که بریزمت روى عمیق ترین زخمم! نیستى که نمیرم، نیستى! از اینهمه زخم هاى خالى نه از اینهمه که نیستى مُردم...
  • [ بدون عنوان ] 1393/09/07 02:58
    دلم می خواهد هِی تو را صدا کنم حتا که خسته شوی وُ بگویی: کووفت ! وَ من از لبخند گوشه ی لبات پرواز کنم به باغ پرواز کنم به اوج. ... راه به راه بگویمَ‌ت: خوبی ؟ هِی بگویی: بَدَک نیستم ، خوبم وَ من کِیف کنم بروم تمام یاس های سپید باغچه ام را، بیاورم لای احساس پف کرده ی چشم هایم و تو با خنده ای مستانه بگویی: فقط همین؟ وَ...
  • یادش بخیر 1393/07/04 22:46
    یادش بخیر لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت، توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت. در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه! همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببی ... نم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته یکی از استرس های زمان مدرسه این...
  • اصلا معنی ندارد.......... 1393/06/31 02:45
    هیچ گاه دوست داشتن هایِ پر دلیل رادوست نداشته ام مثلا این ها که می گویند عاشقِ چشمانش شدم یا دیگری می گوید عاشقِ شانه هایش.. یا چه می دانم هرچه! اصلا معنی ندارد.......... وقتی کسی می گوید چرا دوستش داری؟ ... باید نگاهش کنی........... لبخند بزنی............ و بگویی......... چون......... دوستش دارم...!
  • یـــــــــک روزمیـــــــــرسد کـــــــــه ... 1393/05/25 04:32
    مــــــــــن تکــــــــــــــــرار نمیشوم ولــــــــــــی ... یـــــــــک روزمیـــــــــرسد کـــــــــه ... یک ملافـــــــــــــه ی سفیــــــــــــــــــــد پایان میـــــــــدهد .به مــــــــــــــــــــــن ... به شیطنـــــــــــــــــت هایم... به بازیگـــــــــوشی هایـــــــــم... به خنـــــــــــــده های...
  • دنیایی که ................. ارزو به دل می گذاردت .........!!!!! 1393/05/25 04:30
    Gefällt mir
  • هیچ اشنایی نزدیک احوال دل مانبود واین بود قصه غریبانگی من ! 1393/05/23 04:36
    Gefällt mi
  • بیا و خرابی‌ دنیای مرا ببین .... 1393/05/23 03:52
    15 ge
  • فقط سکوت 1393/05/23 03:34
    نه بال بال میزنی نه دِل دِل میکنی نه داد و بیداد میکنی نه گِریه میکنی نه مشتتو میکوبی تو دیوار نه سَرِتو میزنی به دیوار. نه... از یه جایی به بعد فقط سکوت میکنی!
  • دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن! 1393/05/22 22:04
    گیسوانت زیر باران، عطر گندم‌زار... فکرش را بکن! با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن! در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سال‌ها بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار... فکرش را بکن! سایه‌ها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترک خنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن! ابر باشم تا که ماه نقره‌ای را در تنم...
  • 2583
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 87