-
از این شعر حافظ دلخوشی ندارم
1393/04/26 18:48
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس همچو حافظ...
-
خانوم گل آی خانوم گل
1393/04/26 16:55
بهار وقتی بهاره که بوی تو رو داره وگرنه مثل هر سال خزون انتظاره دلم امیدواره اگرچه گله داره که برگردی دوباره روزارو میشماره میدونم که تو امروز پشیمون تری از من بیا که دیر فردا واسه به هم رسیدن خانوم گل آی خانوم گل برام سخته تحمل قدمات روی چشمام بیا به این ور پل .... اینم آهنگی که همیشه همراهمون بود وای چقدر درد داره...
-
آخر یه شب این گریه ها
1393/04/26 16:31
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره عطر تنت از پیرهنی که جا گذاشتی میپره باید تورو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی پیدات کنم حتی اگه پروازمو پر پر کنی محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
-
یه روزی میرسه
1393/04/26 15:31
یه روزی میرسه که جای خالیَم رو با هیچ چیز نمی تونی پر کنی ....... من خاص نبودم ، فقط "عشقم" بی ریا بود...
-
رفت ولی بدون خداحافظی رفت!
1393/04/26 14:37
رفت ولی بدون خداحافظی رفت!
-
ﮐﺎﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﻡ
1393/04/26 14:28
ﻛﺎﺵ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺟﺎﻳﻲ, ﺟﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ . . . ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ، ﺑﺒﯿﻨﻢ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻢ ... ﮐﺎﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﻡ ... ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ... !
-
کجا مرا جا گذاشتی.
1393/04/26 14:23
بر تمام قبر های این شهر بوسه بزن شاید به یاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی... من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام صدای کلاغها را می شنوی؟ دارند برایم فاتحه می خوانند
-
گیر این گیرم ها نیستم....
1393/04/26 14:18
گیرم تمام دنیا بگوید ما مال هم نیستیم ... ما به درد هم نمی خوریم! نه! ما به درد هم نمی خوریم .... "ما کنار هم دردی نداریم" .. مگر نه؟ گیرم برای زیر یک سقف رفتن، عشق، آخرین معیار این جماعت باشد ... گیرم دوست داشتنِ بدون سند، حرام باشد ... عجیب باشد .. باور نکردنی باشد ... گیرم تا آخر عمر تنها بمانم ... گیرم...
-
یادم رفته...
1393/04/26 14:09
ببار باران........ من سفر کرده ای دارم که..... یادم رفته... آب پشت پایش را بریزم
-
تو آسوده بخواب
1393/04/26 14:06
سنگین است تکلیف بی تو بودن ! تو آسوده بخواب من مشق گریه هایم مانده
-
شاید تاب وداع هم نداشتی بسکه خوب بودی
1393/04/26 00:50
-
........................
1393/04/26 00:34
-
نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....
1393/04/26 00:31
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! یاد گرفته ام ...نفس بکشم بدون تو...و به یاد تو ! یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو...
-
و تنها در حسرت آنم
1393/04/26 00:19
-
رفته از اینجا... در سرای دیگریست
1393/04/25 21:21
سکوت می کنم حرف دلم... گفتنی نبود آنکس که می خواند حرف دل از نگاه من دیریست... رفته از اینجا در سرای دیگریست آنکس... که هیاهوی سکوت من با جان دلش می شنید و... می گشت بیقرار مآوا گزیده تا ابد در آغوش... گودال تیره ای ای حرفهای نگفته... ای نگاههای پرسخن ریزید... سیلاب اشک به پهنای صورتم ای ابرهای... اسیر گشته به چشمان...
-
قصّه ی این دلتنگی
1393/04/25 20:19
کاغذهای درونم تمام شده اند بس که می نویسم و به آخر نمی رسد، قصّه ی این دلتنگی مچاله ام می کند نبودنت.. ه · Teilen
-
نبودنت وزن دارد, پشتم را خم کرده استl, سنگینی این دلتنگی..
1393/04/25 19:50
-
شاید هم حقمه
1393/04/25 19:19
قرار رفتن نذاشته بودی.پیغام داده بودی بعد این همه سالها دوری بیا همو ببینیم.پس چی شد؟پشیمون شدی رفتی سفر بیبرگشت.رسمش این نبود ها.خواستی به تلافی رفتن من تو هم تلافی کنی؟باشه قبول.اما حالا تو این برزخ و غریبی من از کجا بیارمت؟روی زمین بودی دستم از تو کوتاه بود حالا که ۲۴ ساعت به زمین سپردنت.وای من چه بیچارهام که...
-
از کدام جهت رفته ای
1393/04/25 19:01
دردی در من تنوره می کشد از درون افروخته ام.. جهان بی تو آتشگاهی ست ابراهیمی بایدش که آید به اعجاز، تبدیل کند به گلستانش.. ایجاز این سُرایش به گمانِ من تنها و تنها ژولیدگی واژه هاست در زهدانِ خیالِ من آخر بگو از کدام جهت رفته ای که مدام از چهار سو مبعوث می شوی به سوزاندنم.. ____________________________
-
یک دل سیر
1393/04/25 18:57
یک وقتهایی هم هست، که دلمان بدجوری تنگ است وُ همانی را که می خواهیم دَمِ دست مان نیست تا یک دل سیر تماشایش کنیم..! ______________________________ ده
-
چه خوش غیرتم من!
1393/04/25 18:44
Gefällt mir
-
باقیِ مسیر را گریستم
1393/04/25 18:38
آخ که چه دلم پری داشتم اینقد که از کنار چشم هام سرازیر بود.نشستم کنار پنجره دیگه از کنترل خارج شدم صدای گریهام تو اتوبوس بلند بود.دستی به شونم خورد مرد مسنی با صدای غمگین گفت معلومه غمت سنگینه، واست صبر و تحمل آرزو میکنم. کاش این درد به آسونی همین کلمات بود باقیِ مسیر را گریستم
-
او مرده...
1393/04/25 18:22
و آنانکه خیره در من مینگریستند خبر را کمی پیش از من شنیده بودند و حالا به جستن جای خالی او نگاهشان داشت صورتم را شخم میزد او مرده بود و داشتند قبرش را توی صورت من میکندند.
-
متاسفانه....
1393/04/25 18:18
-
بهانه
1393/04/25 18:09
بهانه ای می خواستم تا یادم بیاید برای دلتنگ بودن چه استعدادِ غم انگیزی دارم بهانه ای، تا شعر تازه ای بنویسم و بدانم برای زمستانِ امسال هم چیزی دارم.
-
چقدر صدای گریه می آید
1393/04/25 18:01
Gefä
-
و برای اولین بار می فهمم
1393/04/25 17:51
یک روز پیراهنم رفته رفته رنگ می بازد و سفید می شود روزی که انتظار دست های تو را برای آخرین بار آه می کشم و برای اولین بار می فهمم دستی که آخرین دکمه ها را باز می کند می تواند به بستنِ چشم ها آمده باشد. ه
-
" به من تسلیت بگویید
1393/04/25 17:41
اول روی چشم هایت خاک می ریزم بعد روی دست هایت بعد نگاهت را و نوازش هایت را فراموش می کنم و سیاه می پوشم و چند هفته به ابروهایم دست نمی زنم و باور می کنم مرده ای. گوش کن! از سینه ام صدای تشییع جنازه می آید، که به عزّت و شَرَفِ لا اله الّا کیست؟ کسی که مرگ عزیزانِ خویشتن را زیست و بعد هم، خبرِ مرگ دادن آسان نیست آسان...
-
مات از این واقعه
1393/04/25 17:23
ای مسافر ، چو ز کوچ تو خبر دار شدم مات از این واقعه چون صورت دیوار شدم من که چون نقطه به هر حادثه ثابت بودم اینک از هجر تو سر گشته چو پرگار شدم .
-
این مسافر
1393/04/25 17:17
چو رخت خویش بر بستم از این خاک همه گفتند با ما آشنا بود ولیکن کس ندانست این مسافر چه گفت و با که گفت و از کجا بود ... ...