صبر کن میگذرد ...


خـدایـــــــا
یک وقت هایی بیا اینجا
قول میدهم دستـــت را بگیرم !
سرت رابگذارم روی پاهایم
بگویم چیزی نیسـت
می گذرد میگذرد ...
صبر کن صبر کن صبر کن
میگذرد ...
بعد ببینم چقدر حرفهایم را باور میکنی !؟

Foto: ‎خـدایـــــــا
یک وقت هایی بیا اینجا
قول میدهم دستـــت را بگیرم  !
سرت رابگذارم روی پاهایم
بگویم چیزی نیسـت
می گذرد میگذرد ...
صبر کن صبر کن صبر کن
میگذرد  ...
بعد ببینم چقدر حرفهایم را باور میکنی !؟

عادل دانتیسـم  

دست نوشته های عادل دانتیسم‎

تو بشنو دلم برایت تنگ شده


میگویم دوستت دارم
تو بشنو دلم برایت تنگ شده
میگویم مراقب خودت باش
تو بشنو دلم برایت تنگ شده
می گویم حال و احوالت چطور است ؟
تو بشنو دلم برایت تنگ شده 
تو اصلا هرچه می گویم را بشنو
دلم برایت تنگ شده
من اینجا
من آنجا
اصلا من هرجا که باشم 
دلم برایت تنگ می شود
رو که بر می گردانی
از آن لحظه ی خداحافظی
تا دیـــدار ِدوبـاره ات
لحظه به لحظه
دقیقه به دقیقه
دلم برایت تنگ می شود
من در هرجمعی هم که باشم 
چه غریبه ، چه آشنا
دلم تنها برای تو تنگ می شود
ای وای من ! دیدی چه شد ؟ 
همه اش که شد دلتنگی ... !
بین خودمان بـماند
راستش را بخواهی
همین حالا ؛ همین حالای ِحالا هم
دلم برای تو ،
تــــو یک نـفر تنــــگ شــده ... 
Foto: ‎شعرهایی...!!!
.
که برایت

می نویسم...!!!
.
چاپ

نمیکنم...!!!
.
نمی فروشم...!!!
.
میگذارم

در کوزه...!!!
.
شرابی

شود...!!!
.
چند ساله...!!!
.
به وقت

دلتنگی...!!!
.
بنوشیشان...!!!     

عادل دانتیسم

دست نوشته های عادل دانتیسم‎

آدمهایی که واقعا می روند


آدمهایی که واقعا می روند هیچ وقت چمدان ندارند ...
این داستان کشیدن چمدان از زیر تخت
و پرت کردن لباسها از کمد فقط مال آدمهایست
که دیر یا زود یا بر می گردند و یا با آرزوی برگشتن زندگی می کنند
وگرنه دل بریده بویی از گذشته را هم لایق بردن نمی بیند.
آدمهایی که واقعا می روند
صدا به اندازه داد زدن ندارند ...
این داستان دعواهای بلند و کش دار،منت های بی دنباله فقط مال آدم هایست که بی آنکه بخواهند می روند ،می روند و اگر قول دادن و خوب شدن را بلد باشی زود برمی گردند وگرنه دل بریده قدر کلمه هم ،هم صحبت لایق ندارد.
آدمهایی که واقعا می روند 
دنبال خراب کردن چیزهای مانده نیستند ...
جار زدن و رسوایی پیش دیگری فقط مال آدمهاهایست
که هنوز به ماندن خود امید دارند
وگرنه دل بریده بخیل هیچ کجای زندگی کسی نیست ... !!!

اصلا تو _ تو ماندنی نبـــودی ... !


از خدا پنهان نبود از تو چه پنهان 
یکی بود که بود 
که بی دلیل بود
بی هوا دوستت داشت
که نگاهش بعد از خدا 
تنها تو را می دید ...
در یــــادت بماند !
با خنده هایت گل از گلش می شگفت
با بغض هایت گریه می کرد
که هر روز با دعای خیر راهی ات می کرد
هر شب خستگی هایت را شانه بود
در یـــادت بماند !
تو یک "من" داشتی
که همه جوره به پایِ دوست داشتنت می نشست
که می رنجید اما عاشق تر میشد
که خسته می شود اما کم نمی آورد 
تمامی ِ اینها را هم نخواستی به یادت بیاوری
تنها این را بدان
و به یادت بسپار 
توبرایِ من دنیایی بود 
که با تو
هراسی نداشت از ماندن
اما تو ...
تنها مسافری بودی، آمده بودی تا نفسی تازه کنی

اصلا تو _ تو ماندنی نبـــودی ... 

نگرانم !


نگرانم !
برای روزهایی که می آیند
تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند!
نگرانم !
برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد!
نگرانم !
برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشدو می کُشد!
روزگاری رنج تو رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت ...
و تو
آری تو
آنچه را به من بخشیدی
ز دست دیگری باز پس خواهی گرفت!
و آنچه که من به تو بخشیدم ، هیچگاه نخواهی یافت !!

تا آمدنت


تا آمدنت 
خیال خود را بفرست 
در سینۀ من 
نوای خود را بفرست
از دوری تو تاب وُ توانم رفته
تو عمرِ منی
تو جان وُ تَنی
تا آمدنت ، هوای خود را بفرست 
Foto: ‎

" فقط این را بگو "


" فقط این را بگو "

این همه گفتی
انگار چیزی نگفتی
چیزی هم نشنیدم 
فقط این را بگو 
دلَت ،
دلَت تنگ 
شده بود که گفتی‌ بیا؟؟؟  ؟

Foto: ‎

" می بری مرا "



تسبیحی ندارم 
تا شمارش کنم 
زمزمه هایم را با تو 
شروع می کنم
بی ابتدا 
بی زمان 
می خوانمت در هر مکان 
می آیی
می نشینی میان هر ذکرم 
می بری مرا 
هر لحظه

آدمها

آدمها یک روزی تصمیم به ترک میگیرند . . . !!خیلی اتفاقی و یهو پیش می آید . . .

مثلن بادی پنجره را میلرزاند یا چای روی کتابی میریزد و یا حتی به صورت اتفاقی دنیا برایشان تمام میشود . . . آنوقت هر چیزی دم دستشان باشد ترک میکنند . . . کسی که با آن رابطه ی تختخوابی دارند . . . شغلی که روزی هشت ساعت؛ یک ساعت در میان میکشدشان . . . سیگاری که دلشان را میزند . . . آدمها هر چیزی را ممکن است ترک کنند،حتی خانه‌شان، خودشان . . . هیچ چیزی بعید نیست . . . !!!!
آدمها یک هدفون به گوش بعد از ترک کردن میزند به سرشان، تووی هر خیابانی آوار میشوند ، تووی جیبشان، هر چیزی سنگینی کند را می اندازند تووی جوب . . . دیگران را نمیبینند . . . سوت میزنند . . . !!!از "آدما" نوشتن، غم انگیز ترین کار دنیاس . . .

تو" دیگر خوب نخواهی شد!


تو دیگر خوب نخواهی شد
تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
مقایسه
تو را
از پا در خواهد آورد
"من"
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
"تو"
دیگر
خوب نخواهی شد!

درد بی درمون...!!!


یه وقتایی یه جاهایی یه حرفایی...
چنان آتیشت می زنه که...
دوست داری فریاد بزنی ! ولی نمیتونی ...
دوست داری اشک بریزی و نمیتونی حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه !
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه
به این میگن درد بی درمون...!!!

فقط کمی


وضعیت خوبی ندارم
مراببخش
دستانم از همچی رد میشود
از خودم,از تلفن
نمی توانم نوازشت کنم
فراموشت نکرده ام
فقط کمی مرده ام
همین

رفتم...


من نگفتم خداحافظ...
من هیچی نگفتم....
من فقط رفتم...

از دست رفتی


بی هــــــــــــــــوا بدست آمده بودی

بی خود از دست رفتی

نفهمیدم آمدنت را حیران باشم

یا

رفتنت را مـــــــــــــات ...!