آرشیو مطالب وبلاگ - دلتنگی های میترا در آلمان

"آدم یه دردایی هم داره که تو برگه آزمایش نمینویسن...!" 1393/04/30 03:58

چرای حال بد را نباید پرسید. حالِ بد «چرا» ندارد...! 1393/04/30 03:47

e

درست همینجا گمت کردم در دهلیزهای همین سکوت لعنتی نگفتم.... نگفتی..... تا نقطه پایانی شدیم برای قصه ای که هنوز شروع نشده بود..... 1393/04/30 03:43

بیچاره احساسم ... چقدر همه جایش درد میکند 1393/04/30 03:41

Gefällt mir

نیمه‌یِ عاشق ترم را باد بُرد..! 1393/04/30 03:35

شاید هنوز,,,, 1393/04/30 03:32

مثل گلوله به قصد کُشت آمدی زدی رفتی بی‌آن‌که سر بچرخانی ببینی شاید هنوز جان داشته باشد

هیچ‌کدام نمی‌میریم.... 1393/04/30 03:26

در من هیولای غمگینی زندگی می‌کند که وقت بی‌حوصلگی اشک می‌ریزد. روی خرابه‌های آرزوهای قدیم قدم می‌زند و از بالای بلندی‌ها خودش را پرت می‌کند پایین. هر دو درد می‌کشیم. هیچ‌کدام نمی‌میریم. Gefällt m

نمی آیی ببینی که با رفتنت... باتمام زنانگی ام ... چه مردانه کنار آمدم... 1393/04/30 03:24

هیچ اشکی دروغ نمی گوید فقط بی‌ کلام هی‌ دلت را می‌‌سوزاند Gefäl

قشنگترین اتفاق ذهنم حادثه ی حضور تو بود ، چقدر تنهایم 1393/04/30 03:20

ا دمی که غرق شود قطعاً می میرد چه در دریا و چه در رویا........................! 1393/04/30 03:18

نزدیک است، 1393/04/30 03:17

کاسه آب معجزه نمیکند! 1393/04/30 03:12

دور شدی 1393/04/30 03:06

بعد از بلاتکلیفی قطعا دلتنگی بدترین حس دنیاست ... 1393/04/30 03:05

آسیمه سر 1393/04/29 06:15

زینگونه ام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش کز جان شکیب هست وز جانان شکیب نیست گمگشته ی دیار محبت کجا رود نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان دلخسته دیدمت در آوار خیس باران...

[ بدون عنوان ] 1393/04/29 04:32

به زخم هایم خیره نشو.. .!خودم می دانم عمیقند 1393/04/29 04:25

[ بدون عنوان ] 1393/04/29 03:57

پرم از درد دلتنگی واسم راهی نمیمونه توکه خوب و خوشی بی من بدون تو دلم خونه دلم خونه دلم خونه وجودم بی تو داغونه دلم خونه دلم خونه نمی دونه نمی دونه کسی حالمو جز خدا نمی دونه دلم خونه دلت قرصه که من هستم که دنیامو به تو بستم که هروقت مشکلی باشه برای تو دمِ دستم ولی من چی کیو دارم که مثل خود من باشه که هر وقت عشق رو کم...

کجای هر قصه ای؟ 1393/04/29 03:38

تکه تکه شده ام بعد از تو تا از هر راهی به تو برگردم کجای هر قصه ای؟ بی تو بودن برای من خوب نیست از یادم بردم ولی از یادم نرفته دارم از گریه می میرم کجای غصه ای؟ چی شد که دست خودم نیست,دلتنگیست همه ی این شعر دست خودم نیست,تو نیستی فردا مرده بگو کجای این شعر فاصله بگذارم... منی که ته خط رسیده ام

یادم هست 1393/04/29 03:35

از انگشتانم شروع کردی آرام آرام بالا خزیدی در یاخته هایم رخنه کردی یادم هست بند دلت را با میخ به سینه ام کوبیدی خستگی هایت را پشت به پشت به من تکیه دادی و من، همچنان ایستاده بودم آری پیچک ها در اوج بی خبری دیوار قد می کشند.

[ بدون عنوان ] 1393/04/29 00:15

معین ....تو دیوونه رفتی ....http://www.youtube.com/watch?v=YrRm_W4uNjk&list=RDq7VtDzk5L4w&index=5تی

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من 1393/04/28 22:28

سلام ای غروب غریبانه دل..... سلام ای طلوع سحرگاه رفتن... سلام ای غم لحظه های جدایی... خداحافظ ای شعر شبهای روشن... خداحافظ ای شعر شبهای روشن... خداحافظ ای قصه عاشقانه..., خداحافظ ای آبی روشن عشق... خداحافظ ای عطر شعر شبانه... خداحافظ ای همنشین همیشه... خداحافظ ای داغ بر دل نشسته... تو تنها نمی مانی ای مانده بی من......

بلد نبودی.... 1393/04/28 21:39

بلد نبودی... لعنت به اون مسافری... که رفتنو یاد تو داد...!

میدونی - میدونم 1393/04/28 20:31

+ میدونی دیگه نیست؟ - میدونم + میدونی اگه دوست داشت اینکارو نمیکرد؟ نمیمرد - میدونم + میدونی گریستن به درد تو نمیخوره؟ - میدونم + پس چرا هنوز میگی دوسش داری؟! - خب اینو نمیدونم...

تب عشق - تقدیم به تمام عاشقان دل شکسته 1393/04/28 20:15

http://www.youtube.com/watch?v=q7VtDzk5L4w

خالی‌ 1393/04/28 20:08

شهر خالی‌، جاده خالی‌، کوچه خالی‌، خانه خالی‌.... http://www.youtube.com/watch?v=Dt_k5P7wF1o&list=RDYKdaM-Ffu_E&index=3

تو میتونی ... 1393/04/28 19:59

تو میتونی منو از پا درآری.. من آدمی رو میشناسم که از فرط دلتنگی به کما رفته.. حرف میزنه... راه میره... میخنده... اما هیچی حس نمیکنه هیچی.

کنار همین گریستن 1393/04/28 19:47

به طرز عجیب دلم برایت تنگ است.l... آدمهای دور و برم هم کم نیستند....... نمیدانم این روزهایت چطور میگذرد... نمیدانم تو هم دلتنگی یا نه.... میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگ ایم خلسه آور است.... آنها که بیشتر میشناسند... میگویند نفسهایت غبار دارد.... چشمانت تار است..... از کجا بگویم؟! از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟...

درمون نداره... 1393/04/28 19:39

صبحا تو راه ... میرم تو فکر.. یهو سرمو بالا میارم میبینم هیچی رو نمیشناسم.... بعد هی دنبال یه نشونه ی آشنا میگردم تا بفهمم تو کودوم راهم..... فکری که باعث بشه ادم راهشو گم کنه... درمون نداره...

بازنده.... 1393/04/28 19:35

یه مدل بازنده هست... که وقتی مسابقه تموم میشه... همه استادیوم ایستاده تشویقش میکنن..... از همونا ...........

دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

تقویم

عناوین یادداشت‌ها

دلتنگی های میترا در آلمان

پیوندها

جدیدترین یادداشت‌ها

بایگانی

تقویم

جستجو

عناوین یادداشت‌ها