از دلت بپرس مال کیست؟ تو مال مَنی خودم کشفت کرده ام تو با من می خندی با من گریه می کنی دردِ دلت را به من می گویی دیوانه ! دلت برایِ من تنگ می شود ضربان قلبت با من بالا می رود با سکوتم، با صدایم با حضورم، با غیبتم * تو مال مَنی این بلاها را خودم سَرَت آورده ام به من می گویی دوستت دارم و دوست داری آن را از زبان من فقط...
پسرک گفت : " گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد . " پیرمرد گفت : " من هم همینطور . " پسرک آرام نجوا کرد : " من شلوارم را خیس می کنم. " پیرمرد خندید و گفت : " من هم همینطور " پسرک گفت : " من خیلی گریه می کنم ." پیرمرد سری تکان داد و گفت : " من هم همینطو . " اما...
برای بدترین حال آدم برای بدترین حالتِ آدم برای وقتی که از درد هم دیگر درد نمیگیرد چه اسمی گذاشتهاند؟ چه اسمی گذاشتهاید؟ همان اسم را همان اسم را روی این شعر هم بگذارید...