مردی در حال مرگ بود.. وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید. خدا: وقت رفتنه ! مرد:به این زودی ؟ من نقشه های زیادی داشتم ! خدا: متاسفم ولی وقت رفتنه. مرد: در جعبه ات چی دارید؟ خدا: متعلقات تو را. مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام ، پولهایم و ...... خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به...
خداحافظ برای تو چه اسان بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو فقط رفتن برای من ولی این رفتن جان بود خداحافظ برای تو شگون داشت برای من غم 100 آسمون داشت برای من که محتاج تو بودم شکستو ماتمو دردو جنون داشت تو وقتی پرزدی دل باتو پر پر زد فقط غمبود که اومد حلقه بر در زد سلام تو سلامی اشنا بود سلام تو پر از...
سر به سر دلم نزار حال دلم خیلی بده کاش بدونی که این روزا سر دلم چی اومده سر به سر دلم نزار که گریه بارونه چشام دلگیرم از دست خودم بخاطر سادگیام Gefällt mi
اول قصه ی ما : یکی بود و یکی بود ، زیر گنبد کبود جای عاشقی نبود . همچو سهراب شدیم . عاشق دوری از این خاک غریب پر شدیم از هوس دوریه شهر لب دریا اما ، قایقی هیچ نبود هردو عاشق بودیم ، زیر باران رفتیم دست در دست شدیم پا به پا رقصیدیم در ته کوچه ی شوق مست از الکل عشق به رخ تنهایی مست و مستانه بسی خندیدیم ولی امروز دگر دست...
درد می کشم ، درد ! هم تلخ است هم ارزان هم گیراییش بالاست !... هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین .
داستانِ من و تــو از آنــجـا شـــروع شـد که پـشـت شـیشـه ی بیجانِ مـانیـتـور به هم دل دادیــم با دکــمه های سـَـرد کـیـبورد ، دســت هـای هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم بـا صــورتـکها ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طـــعم لــَـب هایمان را چـشـیـدیم عشق بازیهایمان را با کلمات بی جان,جان دادیم بیا ایــن...