به ابعاد این ماجرا فک نکن فقط سعی کن زود یادت بره یکی بوده توو تک تک لحظه هات یکی بوده توو اینهمه خاطره یکی که به سختی رسیدی بهش همونیکه آسون گذاشتی بره گذاشتی بره گورشو گم کنه به بختش بیفته هزار تا گره فقط سعی کن زود یادت بره فراموش کن کار آسونیه مهم نیست کی بوده حالا کجاست کدوم آدم درب و داغونیه واست راحته فکر بعدش...
سال هزار و سیصد و بی تو سالِ هزار و چندِ میلادی تقویم ها بعد از تو خوابیدن راس همون روزی که جون دادی هر ثانیش نزدیک یک قرنه باید بتونم مرد تر باشم میپرسن از من حال و روزت رو کاشکی بتونم کور و کر باشم بغضِ اتاقم سرد و سنگینه چشمامو رو آیینه میبندم رفتی نمیدونی که بعد از تو انگار صد ساله نمیخندم سایه ت هنوزم روی دیواره...
اگرچه بین من و تو هنوز دیوار است ولی برای رسیدن بهانه بسیار است بر آن سریم کزین قصه دست برداریم مگر عزیز من! این عشق دست بردار است؟ کسی به جز خودم ای خوب من، چه می داند که از تو، از تو بریدن چقدر دشوار است مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم نمی شود به خدا، پای عشق در کار است تو از سلالهی سوداگران کشمیری که شال ناز تو را...
و خب، مىدانى؟ بدبختى از آنجا شروع شد که... گفتیم ما منطقى هستیم. یکىمان پرسید منطقى یعنى چى؟ دیگرى گفت یعنى هر بلایى سرت آمد صدات درنیاید. این شد که یارمان خیانت کرد و صدامان درنیامد. عزیزمان مرد و صدامان درنیامد. عشقمان رفت و صدامان درنیامد. توى خانه، سر خاک، وسط سالن فرودگاه امام، به جاى این که گل سرمان بگیریم...
نیستش نمی دونم کجاست ! چه می کنه ! ولی می دونم که ندارمش هیچوقت نخواستم که تورو با چشمات به یاد بیارم نه نمی خواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم : هنوزم دوستت دارم . آخه تو حول و ولای پریشونیه تورو نداشتن تو گیرو داره : ” ای بابا دله تو هیچ ، حال اون خوش ! ” ای بی مروت ! دیگه دلی...
از بیداری لذت میبرم . . . از سردرد لذت میبرم . . . از خوردن قرص های رنـگارنگ لذت میبرم . . . از مـشکی پوشیدن لذت میبرم . . . از تنهایی بی انتهایم لذت میبرم . . . از تک تک کام هایی که از سیگار میگیرم لذت میبرم . . . و همین برای انتقام گرفتن از زندگی کافیست . . .
وارد زندگیت می**شوند. . . برایِ شب*هات قصه. . . برای قصه*ها شهرزاد می**شوند. . . جزئی از لحظه ها...دلیلِ خنده ها...شریکِ بغض*های تو می**شوند. . . بعد یک روز صبح . . . به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی* . . . که دیگر هیچ جا نیستند. . . جز در شعر*های تو. . . شعر هایی* که به طرز غمگینی هیچکس نمی**خواند . . . جز خودت . . .!!...
شبیه من شدن کار آسانی نیست باید که اول محکوم شوی به چه ؟ به اینکه چرا فراموش نمی کنی وقتی فراموش شدی بعد باید خودت را شرح دهی برای هر عابر پیاده ای و بعد باید هیچ کسی نفهمد که چه میگویی و بعد باید قضاوت شوی بی دلیل و بعد اتاقت را تقسیم بندی کنی مابین مرز حقیقت و رویا و یک به یک خاطراتت را در آن جای دهی مثلا خاطرات خوش...
آشفتگی می دانی چیست؟! می دانی دلپریشی چه معنی می دهد؟! می فهمی پریشانی چه حالی دارد؟! . . . عزیزم...آشفته ام، دلپریشم، پریشانم...می فهمی؟! و تو نیستی.... می دانی از دلتنگی مریض می شوم؟! یادت نیست؟! حالا من هم یه چیزی گفتم...باشد، درست است....من گفتم برو.... ولی بی معرفت، تو چرا رفتی؟! مگر نمی دانی آشفتگی یعنی چه؟! مگر...
دوری عزیزکم...دوری...انکار نکن دور بودنت را...حتی اگر در آغوشم باشی باز دوری... هنوز یادم نرفته آن روزهایی که فرسنگ ها فاصله داشتی و آن سوی دنیا بودی ولی نزدیک بودنت را حس می کردم.... این روزها همین جایی...در همین حوالی....ولی چه فایده....دوری عزیزکم.