دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

پیر شدم !

پیر شدم !

پا به پای دردهایی که بزرگ شدند
خشکیدم
با تک تک گلدان هایی که بوی تو می داد

لحظه هایم سیاه شد
گیسوانم سپید

در این جنگ نا برابر
با پیراهنی خاکستری تر از همیشه
ایستاده ام
کنار همان پنجره ی دیدار ،

در اندوه دستان تو

که روزگاری

به سویم بوسه ای فرستاد .

میشکند ...

زن بودن .. ترجمه ی کلمه ی تمام "ظرافت های دنیاست"
مردان این ظرافت را گاهی درک نمیکنند ...
و زن ظرافتش میشکند ...
مرد اسم این ظرافت را "احساس بی جا" میگذارد ...
و زن اسمش را "عشق" میگذارد ...
چه عشق ها که بخاطر نادانی مردان شکسته شد !!!!

ندارد ....

در حسرت یک نعره مستانه بمردیم .....ویران شود این شهر که میخانه ندارد ....

میخانه اگر...

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد

این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند

مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکه عشق که پیکار حیات است

مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت

( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

بغض گران

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست !!!!

ترسوییم ...

وقتی میبینی همه دنبال کور کردن کسایی هستن که خوب میبینن، ساده ترین راه اینه که خودتو بزنی به کوری ...
خیلی بده که ببینی و کور باشی ... نه ؟!
درد هممون یه چیزه ...
هممون ترسوییم ...