در افق،
در بی کرانه ی هستی...
دراتنهای زمین!
برای ماندگاری ات،
خواهم رقصید!
.
.
.
من،
سهم خدا را؛
در گوشِ زمان،
فریاد حواهم زد!
و دردِ تو را؛
به مزایده خواهم گذاشت!...
.
.
.
لحظه های سُربی را
با ضربانِ قلبم،
و پت پت چشم هایم
به " قاصدک " تبدیل!
و در انتظارت،
خواهم دوید!

از گردِ راه و اشک هایم
"مُهری" خواهم ساخت!
و در چروک پیشانی ام
خواهم کاشت!...
تا...

(پژواره)

لَــک "

خـــــــــــــریدار ندارد ...


دلـی که برایت "  لَــک " زده است

فقط بگــو

شیــــرین ام ...

تیشه را برداشته ام ؛

تو فقط بگــو کدام ریشه ام !؟؟

هـوای دل

هـوای دل ، بس ناجوانمــردانه " پَس " است .

اینهمه فاصله..

باید دهان را مهــر و موم کرد  ...

 

وقتی تنها  یک حرف میتواند  اینهمه فاصله بیاورد

 

 یکی  را ،  به " قربت " ...

 

دیگری را ،  به " غربت " .

 

مهران پیرستانی /

اینروزها ...

آرام نمی گیرد  دردی که بر جان من است...

 

یاران سه قسم اند...

دلا یاران سه قسم اند گر بدانی
زبانی اند و نانی انـد و جـانی
به نـانی نان بده از در برانـش
تو نیـکی کن یه یاران زبـانی
ولیـکن یـار جـانی را نگهدار
به پـایش جـان بده تا می توانی

دلخوشم

دیوانه ام کردی توهم همچون منی دیوانه شو

سرخوش شدم از بوی تو از تیرک ابروی تو

ان طره ی گیسوی تو.من شمع و تو پروانه شو

من از شرابت سرخوشم با چشم مستت دلخوشم

خلاصم کن ...

غروبم مرگ رو دوشم,, طلوعم کن تو میتونی, تمومم سایه می پوشم ,شروعم کن تو میتونی, شدم خورشید غرق خون, میون مغرب دریا ,منو با چشمای بازت ,ببر تا مشرق رویا, دلم با هرتپش با هر شکستن, داره میفهمه ,که هر اندازه خوبه عشق, همون اندازه بی رحمه, چه راههایی که رفتم تا ,بفهمم جز تو راهی نیست ,خلاصم کن از عشقایی, که گاهی هست و گاهی نیست, تو خوب سوختن رو میشناسی ,سکوتو از اونم بهتر, من آتیشم یه کاری کن, نمونم زیر خاکستر ,میخوام مثل همون روزا ,که بارون بود و ابریشم, دوباره تو حریر تو, مثل چشمات ابری شم

آرامتر ...

خدا هم

موهایت را که چنگ میکنی ...

من میــزنم و قلم میــرقصد !!

عزیـــــــز من آرامتر ...

این شعر دیوانه شـد .

جایز الخطاست ...

اگر روز خلقت چشمان تو را آفریده بود

بی شک شیطان سجده میکرد

حیـــــــــران مانده ام ...

حیـــــــــران مانده ام


این شراب بود که مرا اینگونه مست کرد ...


یا طعم لبان تو !!


چـــرا سر درد ندارد این مستی !؟



مهران پیرستانی

مدیون

گیرم که فاصله ها را بتوانم پر کنم ...

 

 

  بی انصاف مدیون  قسم  انگشتان دست مان  هستی

 

 

فاصله را نمی فهمند

دیده ایم

مادرپیاله عکس رخ یار
ای بی خبرزلذت شراب مدام ما

مـَــــرگ بر من ..

نه تقصیر قاب عکست به دیوار است ؛
نه تار ِ موهات روی تخت
اگر بعد ِ رفتن ات ، باز عاشقانه می نویسم .
مـَــــرگ بر من ...
که هنوز دوست ات دارم

اصحاب درد

وقتی که پرسشی کنـــــــی اصحاب درد را
چون من شکسته دل ترم ،اول مرا بپرس