-
تاب
1391/01/18 11:36
در کنج دلم مهر کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندار د
-
دل دیوانه
1391/01/18 11:19
وحشت از عشق که نه ، ترس ما فاصله هاست وحشت از قصه که نه ، ترس ما خاطره هاست گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست
-
می
1391/01/18 10:56
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد وز خوابه خوش مستی بیدار نخواهم شد
-
دلتنگی هایم را
1391/01/17 23:44
گاهی از خیال تو دور می شوم و گاهی محو شده در خیال تو گاهی در حضور تو دل تنگ می شوم و گاهی محو دیدن تو می شوم اما چه چیز آرام میسازد مرا... در سیاهی لحظه ها دلتنگی هایم را دلتنگی هایم را........
-
از طرف دوست خوبم امیر.1391/1/17,2012
1391/01/17 23:06
-
از طرف دوست خوبم امیر.1391/1/17,2012
1391/01/17 23:03
-
از طرف دوست خوبم امیر.1391/1/17,2012
1391/01/17 22:57
-
از طرف دوست خوبم امیر1391/1/17
1391/01/17 22:53
-
تــــو
1391/01/17 07:30
تـَمـــام حـَجــــم خیـالـــَـــم .. از تــو لبــریــز اســت خیـــالــَـــم ڪوچـََـڪ نیســــت تــــو بـُزرگـــــے !
-
صبورانه
1391/01/17 07:26
گنجشکی زخمی بودم .......... خسته از لحظه های تب آلود بی کسی .......... دستخوش دغدغه های جور واجور ............... نگاهم به پنجره ی رو به خدا دوخته شده ........... توچرا صبورانه بر بالهای من ..................... ............مرهم گذاشتی؟؟؟
-
می دانم
1391/01/17 03:03
-
[ بدون عنوان ]
1391/01/16 18:23
کجا تواند کسی درین ره دم از مقامات عاشقی زد هر آن که نالد به ناله نی چو نی به صد جا کمر نبندد
-
هیچ کسی...
1391/01/16 02:58
-
منم و دلی که دانم,,,
1391/01/16 02:45
-
صدایم کن
1391/01/15 20:23
دل روشنی دارم ای عشق! صدایم کن از هرچه می توانی.... صدا کن مرا از صدف های باران، صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن، صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو! بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟ بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفر کرد؟ بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟ مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟ من از آشنایان احساس...
-
عاشقان دنیا
1391/01/15 19:59
آموزگار نیستم تا عشق را به تو بیاموزم ماهیان نیازی به آموزگار ندارند تا شنا کنند پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند تا به پرواز در آیند شنا کن به تنهایی پرواز کن به تنهایی عشق را دفتری نیست بزرگترین عاشقان دنیا خواندن نمی دانستند ... نزار قبانی
-
ما نه چنانیم
1391/01/15 19:50
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم... چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی بیکیسهی بازار چه سود و چه زیانیم... شیریم سر از منت ساطور کشیده قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم پروانهای از شعله ما داغ ندارد هر چند که چون شمع سراپای زبانیم هشیار شود هر که در این میکده مست است اما دگرانند چنین ، ما...
-
بشنو، بشنو که قصهشان خوش باشد
1391/01/15 02:52
-
نمی بیند...
1391/01/14 23:47
حاجـــی تو حجـــازی شو ، من کـــــــــعبه در آغوشم آن نـــــور کــــه مــــن بینم هــــــر کـــــور نمی بیند این نامه که من دارم ، باز است و بسی خوانا محروم نمی خواند ، مغرور نمی بیند...
-
دیدیم
1391/01/14 20:29
با کــــــــــاروان بگویید: از راه کعبــه برگرد `·.•.·´ ما یار را به مستى، بیــــــرون خانه دیدیم
-
لحظه دیدار ...
1391/01/14 19:23
با توام! تویی که حرفهایم را می خوانی ،می فهمی و عشق را در قلبم فرو نشاندی به من بگو! دلتنگیت را در کجای دل زمین دفن کنم تا اینگونه پریشان حال دیدنت نباشم طوفان غم را چگونه از دریای دلم دور سازم تا به ساحل آرامش برسم نمیدانم! دلم از جدایی بیزار است و طاقتی برایم نمانده ، سکوتم از هر فریادی سهمگین تر شده و عشق تو در...
-
مرا گریه میار
1391/01/12 21:43
گیاه وحشی کوهم نه لاله ی گلدان مرا به بزم خوشی های خود سرانه مبر به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم مرا به خانه مبر زادگاه من کوه است ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون سرشت سنگی من آشیان اندوه است جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار مرا...
-
خوش آن
1391/01/12 21:00
خوش آن عاشق که شیدای تو باشد بیابانگردِ سودای تو باشد... گریبانگیرِ زهدِ پارسایان نگاهِ باده پیمای تو باشد شود دوزخ گلستانِ خلیلم اگر در دل تمنّای تو باشد.
-
دل
1391/01/12 20:42
تا دل به برم هوای دلبر دارد افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری دل از دلبر چگونه دل بر دارد
-
با من بگو
1391/01/12 15:48
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی؟ بگو گیرم نمیگیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو...
-
چنیــن باید
1391/01/11 22:43
میگریم و مـی خندم ، دیوانه چنین باید میــوزم ومیسازم ، پـــــروانـــــه چنین باید می کوبم ومــــی رقصم ، مـی نالم ومیخوانم در بـــزم جهــــان شـــــور، مســـتانه چنیآن باید مــــن این همـــــــه شیدایــی ، دارم ز لـــب جامی در دســـت تــــــو ای ســــاقی ، پیمانــه چنیـــــن باید خلــقــــم زپـــــی افـتـادنــــــد ،...
-
یا رب..
1391/01/11 20:14
یا رب نظری بر من سرگردان کن لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن
-
نشد "
1391/01/11 18:24
کافر نیستم اما یکبار نشد "آیتالکرسی" بخوانم وُ از سفرِ چشمهای تو سلامت برگردم!
-
با تو باید مثل باران حرف زد !
1391/01/11 18:02
-
کاش می آمدیُ
1391/01/11 17:47
می بینی میان این واژه ها چگونه با تو زیسته ام ؟! کاش می آمدیُ این زندگی کاغذی را مچاله می کردی دستم را می گرفتی مرا در آغوشت می فشردی تو چشم هایت را می بستی من پیشانیت را می بوسیدم می رفتیمُ تا آخر دنیا حرف می زدیم