-
... و بدوم
1391/03/15 21:15
تمامِ فکرهایم را کرده ام بهترین راه همین است که یک شب زلزلهای بیاید قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند همان شب من تنها جاده ی مانده تا رسیدن را بدوم و بدوم ... و بدوم صبح تو را کنارِ خانه جنگلی کوچکی ببینم که بیقرارِ آمدنِ من ایستاده ای با سرِ انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی و با مهربانی بپرسی...
-
بهترین
1391/03/15 21:14
-
میخواهم پیش از تو بمیرم!
1391/03/15 20:48
شعری از نزار قبانی من میخواهم پیش از تو بمیرم تو فکر میکنی کسی که بعداً میمیرد کسی را که قبلاً رفته است، پیدا میکند؟ من اینطور فکر نمیکنم. بهتر است مرا بسوزانی مرا در بخاری اتاقت بگذاری در یک کوزه. کوزه شیشهای باشد شفاف، شیشه سفید بنابراین میتوانی آن تو مرا ببینی… فداکاریام را میبینی: از اینکه بخشی از زمین...
-
بلد نیستَمــ.!
1391/03/14 23:23
کوچِه ها را بلَد شدمـ ! رنگهایــ چراغـــ راهنمــا جــَدول ضَربـــ دیگر در راه هیـــچ مدرسه ای گُم نمیشَــوم اما گاهـــی میانـــِ آدمــها گمــ میــشَوم آدم ها را بلد نیستَمــ.!
-
ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند !!
1391/03/14 02:21
برای تو ... برای چشمهایت ! برای من ... برای دردهایم ! برای ما ... برای این همه تنهایی ... ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند !!
-
از دل برود...
1391/03/13 23:09
تا تو رفتی همه گفتند: " از دل برود هر آنکه از دیده برفت " و به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . . آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست و بدانی که . . . از دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .
-
تمام دنیای منی
1391/03/13 23:06
-
اینم..
1391/03/13 23:04
-
او را بخوان!
1391/03/13 22:42
-
با تو و عشق قشنگت...
1391/03/13 22:38
-
هــرجـای دنـیـایــی دلــم اونجاسـت
1391/03/13 00:31
-
عشق
1391/03/12 23:35
-
دستت را به من بده
1391/03/12 23:18
تو مال منی خودم کشفت کرده ام تو با من می خندی با من گریه می کنی درد دلت را به من می گویی دیوانه! دلت برای من تنگ می شود ضربان قلبت با من بالا می رود با سکوتم، با صدایم با حضورم، با غیبتم تو مال منی این بلاها را خودم سرت آوردم به من می گویی دوستت دارم و دوست داری آن را از زبان من فقط من بشنوی برای که می توانی مثل بچه...
-
درد دارد
1391/03/12 23:12
-
حَواسَش
1391/03/11 23:53
هَمیشِـﮧ دِلتَنگے بـِﮧ خاطِرِ نَبودَنِ شَخصے نیست گاهے بـِﮧ عِلَتِ حُضورِ کَسے دَر کِنارَت اَست کِـﮧ حَواسَش بـِﮧ نِگاهِ عاشِقِ تُو نیست.....!
-
برایت
1391/03/11 23:09
برایت یک بغل مریم ,,که مستش می شوی هردم,, برایت قدرت آرش,, که دشمن را زنی آتش,, برایت هر چی خوبی هست صمیمانه دعا کرد م
-
خدای عزیز!
1391/03/11 22:35
خدای عزیز! به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟ خدای عزیز! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. خدای عزیز! اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم. خدای...
-
حرفش را نزن
1391/03/11 22:32
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را نزن آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با اینکه طولانی است حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی...
-
آن روز در آغوشت، امروز در حسرت آغوشت،
1391/03/11 22:23
-
ای عزیز
1391/03/11 00:15
-
نمی دونم..
1391/03/10 21:11
-
حوالی دلت ...
1391/03/10 20:43
مرا جا بده آری، همین جا را میگویم همین دورو بر،حوالی دلت ...
-
لحظه های بی تو....
1391/03/10 20:25
اینجا قفس با آسمان فرقی ندارد امروز و فردا بی گمان فرقی ندارد وقتی غروری نیست تا آتش بگیرد خاموش یا آتشفشان فرقی ندارد وقتی که این کشتی ندارد ناخدایی با بادبان بی بادبان فرقی ندارد وقتی برای مرده بودن زنده هستیم گهواره با تابوتمان فرقی ندارد....!!!!
-
هنر
1391/03/10 20:22
ناصحم گفت به جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه ی عاقل هنــری بهتر از این؟
-
بدهکاریم
1391/03/10 16:42
بـــوســه های بــه لـب نـرسیده، حـــرفـــای نزده، بغل های نشده، چقدر بدهکاریم به خودمون آنها که گفته اند "دوری و دوستی" یا طعم دوستی نچشیده اند ! یا درد دوری نکشیده اند ! لعنتـــــــــــ به هرچه دوری و دوستی ... !
-
دلم گرفته است
1391/03/08 19:50
-
خالی ام از تو...
1391/03/08 17:45
دستم، به تو که نمی رسد، فقط حریف واژه ها می شوم ! گاهی، هوس می کنم، تمام کاغذهای سفید روی میز را، از نام تو پرکنم … تنگاتنگ هم، بی هیچ فاصله ای !! از بس، که خالــی ام از تو … از بس، که تو را کـم دارم … آخر مگرکاغذ هم، زندگی می شود ؟
-
لذّتــ
1391/03/08 10:46
تکرارِ اسمـِ تو ایـטּ روزهـآ حادثــه ی تکــرارﮮ زندگــی مـَטּ است ... هیچ دیوانه اﮮ از ایـטּ همه تکرار ... به اندازه ی مـَטּ ، لذّتــ نخواهَد بـُرد !!
-
[ بدون عنوان ]
1391/03/08 00:50
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد؟!! می گویند قسمت نیست، حکمت است. من قسمت و حکمت نمی فهمم... تو خدایی ... طاقت را می فهمی... مگر نه؟...
-
تو را
1391/03/08 00:41
گیرم کسی پیدا شود زیبا شود دنیای من... کی می رود از یاد من اینکه تو را کم داشتم !