-
شاید آن یار
1393/02/26 00:11
جامه نمازی به سر خم کردیم با خاک خرابات تیمم کردیم شاید که در این میکده ها در یابیم آن یار که در صومعه ها گم کردیم
-
خــــــــــــنده دار
1393/02/26 00:03
چقدر خــــــــــــنده دار است ، شـــناسنامه ام را می گویم ، امروز نگاهــــش میکردم ، صفحه وفاتـــــش سفید است
-
خود معترفیم
1393/02/25 23:58
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم ...دف زنان بر سر بازار به رسوایی خویش
-
یادم نبود
1393/02/25 23:55
گفتم دوستت دارم یادم نبود من نباید دوست بدارم من برای مردن به دنیا آمده ا م
-
این وقت ها..
1393/02/25 03:01
حال آدم که دست خودش نیست! عکسی می بیند ترانه ای می شنود خطی می خواند اصلن هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود.. حالا بیا وُ درستش کن! آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود، برای آن ها که رفته اند.. آن ها که نیستند، می گرید.. دلتنگ می شود.. حتی برای آنها که هنوز نیامده اند! دل که بلرزد، دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست.. این وقت...
-
دلم تنگ است
1393/02/25 02:33
دلم تنگ است برای خانه پدری برای گلدانهای شمعدانی کنار حوض برای بوی زعفران شله زرد های نذری برای باغبان پیر که پشت درخت بید یواشکی سیگار میکشید برای قرمزی و شیرینی یک قاچ هندوانه برای خواب روی پشت بام, یک شب پر ستاره برای پریدن از روی جوب برای ایستادن در صف نانوایی برای خوردن یک استکان کمر باریک چایی برای قند پهلویش...
-
آمــده ام....
1393/02/25 02:15
مرا بیــهوده درگیـــر ِ فلسفه ی ِبودن و نبودن نکن درگیــر ِگنــاه وُ زمیــن وُ سیـب وُ حــوا من آمــده ام تا به تو برسَـــم.
-
تو نزدیکی به ...
1393/02/24 13:29
هوای خونه برگشته،تموم جاده بارونه یه حسی تو دلم میگه: تو نزدیکی به این خونه!
-
چند چندی؟
1393/02/24 02:29
حالا میفهمی دلتنگ یعنی چی؟یعنی اومدی اینجا ،دیدی من هیچ مطلبی نذاشتم،حالت گرفته شده؟ میدونم.ولی برو خودت نمیاری.خوب به خودت میگی فردا پیداش میشه.نمیدونم شاید هم تو طول روز چندبار اومدی سر زدی.خوب حالا خودت با خودت چند چندی؟خودت بگو اسم این حالتو چی میذاری؟
-
یک نفر
1393/02/24 02:24
می خواهم اقلا یک نفر باشد که من با او از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف میزنم .
-
،دلم سفر میخواد......
1393/02/21 04:29
دوباره هوای سفر،هوای کوچ،هوای فرار از همه چی زده به سرم،مثل وقتهای که همه چیزو بی هوا میذارمو میرم،،وقتی روزها خسته کننده میشن و تکراری راهی نیست.دلم واسه خیلیها تنگ شده.اما ایندفعه حالو هوام جور دیگه است.چمدونم بالای کمد داره چشمک میزنه اون هم کلافه است،.حق داره هنوز یسری لباسهای قبل همونجا جا گذاشتم،کار من...
-
ا_استوار
1393/02/18 05:32
کم میایی .... اما من همیشه تو را میبینم حتی وقتی حرفی نمی زنی ... حتی وقتی که بی صدا ... بی رد پا می آیی ... من همیشه تورا می بینم ... از دور در آغوش منی ... همان زمانی که اینها را میخوانی ... کم می آیی .. کم میایی ... اما من همیشه تورا ... لبخندت را می بینم. طوفان قلبت را می شنوم. می دانم در تلاطمی ... می دانم دریای...
-
اگر هیچوقت
1393/02/18 05:26
من بازی را خوب بلدم. خوبِ خوب آنقدر خوب که حتی اگر بازی خراب شود ...نگذارم به تویی که دوستت دارم لطمه ایی وارد شود. حتی اگر به قیمت انکار تو باشد ... حتی اگر بعد از آن هیچوقت به هم نرسیم ... حتی اگر هیچوقت نبینمت.
-
قلب کوچک
1393/02/17 02:11
مادربزرگم میگوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند. برای همین هم مدتیست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم یعنی، راستش چطور بگویم؟دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم یا نمیدانم کسی که...
-
مسافر ناخواسته
1393/02/14 21:45
هر صبح ، چمدان می بندم ، نفس راست می کنم و با خود می گویم : دیگر می روم ... !!! با اینکه هیچگاه نبودی و نیستی ، چرا ، بی خیالت نمی شوم هنوز ، نمی دانم ... ! حالا ، من مانده ام و این چمدانهای پر از دلتنگی ... و این درد بزرگ : من ، ناخواسته مسافر شده ام ...
-
یا......
1393/02/14 12:33
فرصت زیر یه سقف موندن از دست رفت یا چتر باز نشد یا بارون بند اومد....
-
دردت چیست،
1393/02/12 13:01
روزهایی که خودت هم نمیدانی دردت چیست، بی قرار شده ای، حالت خوب نیست، غمگین نیستی اما فکر میکنی تمام غم های عالم هم اگر بود از این بلاتکلیفی و بی قراری و احساسات مبهم ناشناس شا ید بهتر بود.
-
نکنه..... ؟
1393/02/12 01:57
لحاف من قرمز مشکی بود چرا الان سفیده..؟؟ بالشم مثه پنبه نرم بود چرا الان مثه سنگ شده...؟؟ بابـــا...؟؟ شبا یه لیوان آب برام میذاشتی بالا سرم - چرا الان دیگه نیست..؟؟ مگه بارون اومده چرا همه جا بوی خاک میده...؟؟ چرا شماها منو میشورید - مگه خودم دیگه نمیتونم...؟؟ نکنه..... ؟ نکنـــــه دیگه زنده نیــستم....؟!! تو چرا...
-
و گرنه ....
1393/02/11 20:14
آدم های کمی هستند که می دانند ، تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد . همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند و بپرند وسط تنهایی آن فرد..! چون خوب می دانند که اگر آمدند ، باید بمانند ؛ تا آخرش باید بمانند ؛ آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .... و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی ، تنهایی را هزار برابر می کنند...!
-
یـک اشتبــاه
1393/02/11 19:18
چـه کـــرده ای بــا مــن ..!!؟ کـه ایـن روزهـــا ، تــــو را فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم
-
آدمایی که ...
1393/02/11 01:48
آدمایی که خنده رو از دنیا دریغ نمی کنن آدمایی که اگه تو کلاس تازه وارد باشی زود صندلی کنارشون رو با لبخند تعارف می کنن که غریبی نکنی تو پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنن و روی جدول لی لی می کنن همین ها هستن که دنیا رو جای بهتری می کنن واسه زندگی کردن
-
" ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ" ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
1393/02/09 11:50
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﻮﻕ ﻭ ﮐﺮﻧﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺤﺚ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﺑﻮﺳﻪ ... ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮔﺮﯾﻪ ... ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻭﺍﮊﻩ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ! ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯽ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻢ ﺷﻮﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﺎﻫﻮ ﮐﻪ ﺷﮏ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﻠﺸﺎﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ!؟ ﯾﺎ ﺗﻮﯼ ﺳﮑﺎﻧﺴﯽ ﺍﺯ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ!؟ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻣﺎﻥ...
-
.آدما میان که نمونن.
1393/02/03 05:17
آدما میان میرن...یه روزی میان تو زندگیت و چمدونشون رو باز میکن و خاطره های توی چمدونشون رو سوغاتی بهت هدیه میدن ، حالاتو چه از این هدیه هایی که بهت میدن راضی باشی و چه نباشی...به قول معروف اسب پیشکش که دندونش رو نمی شمارن..خاطره هایی که گاهی بعضیشون تا همیشه باقی می مونن ، سوغاتی مادام العمری...آدما یه روز بار...
-
.گاهی
1393/02/03 05:07
پروسه پوست انداختن مار پروسه پیچیده ای نیست..یه فرآیندی هست که به خاطر خشکی پوست مار اتفاق میوفته و اون چند روزی که در واقع این خزنده ترسناک میخواد پوست بندازه کور میشه...حالا یه وقتایی آدم تو زندگیش موعد پوست انداختنش فرا میرسه..باید همه چیز رو بذاره کنار و برای مدتی کور بشه و خوبیای موقتی بعضی ادما رو نبینه تا خیلی...
-
خدایی که....
1393/02/03 04:57
یهویی اینقدر یکیو گندش میکنی تو ذهنت که برات میشه خدایی که خودت هم نمیفهمی کی شده...خدایی که خدایی کردن رو بلد نیست... اسمش بت پرستی نیست وگرنه تمام رفتارها و کارات در قبالش کاملا شبیه همون بتی هست که پرستیده میشه توسط عده ای... هر روز که بیشتر میگذره انتظارت از این بت بالاتر میره غافل از این که این بتی که تو خدای...
-
شیمی درمانی
1393/02/03 04:54
بعضی رابطه ها مثل غده سرطانی می مونن که با هر بار شیمی درمانی که میشن یه دور کرک و پر رابطه میریزه و سرد میشه ولی باز بعد از شیمی درمانی همه چیز واسه مدتی خوب هست ولی درست بعد از مدتی باز روز از نو و روزی از نو ، چون باز باید رابطه رو تحت شیمی درمانی قرار داد... این جور روابط دققا مثل هون غده سرطانی که تیشه به ریشه...
-
بعضی وقتها
1393/01/29 19:31
بعضی وقتها دلت می خواهد داستان زندگی تو هم قصهء توی کتابی بود ، کتابی چند جلدی چند فصلی، " برباد رفته " طور مثلا، گاهی دستت می گرفتی، ورقش می زدی، برمی گشتی به فصل های قبل تر، آدمهای بیخود توی قصه ات را پیدا می کردی، برایشان توضیح می دادی چقدر عمرت را بیهوده به خاطرشان تلف کردی، چقدر بیخود برایشان اشک ریختی...
-
"مَــــטּ "؛
1392/12/29 06:38
مُنْتَظِـــــرِ خُــــدآحـــآفِظــــﮯ "مَـــטּ " نَبــــآش! "مَــــטּ "؛ هَــــــر کِــﮧ رآ بِــﮧ خُـــدآ سِپُــــرْدَم... دیگَـــــر پَس نیـــــآور......
-
بعد از تو
1392/12/29 06:36
من زخم های بی نظیری به تن دارم اما تو مهربان ترینشان بودی ، عمیق ترینشان ، عزیز ترینشان بعد از تو آدم ها ، تنها خراشی بودند ، بر من ، که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند خنجرت کولاک کرد
-
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ "
1392/12/29 06:35
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺁﺧﺮﯾﻦ شنبه ﯼ ﺳﺎﻝ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺳﯿﺼﺪﻭ ﺷﺼﺖُ ﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻝ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺩﻝ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺠﺎ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮑﺠﺎ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ ، ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺎ ، ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﻫﺎ ، ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ،ﺟﺎﺑﺠﺎ ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺳﺒﻨﻪ ﺣﺒﺲ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺩﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﺭﻧﮓ ، ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﺎﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ، ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ،...