ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کاش خدا پشت گردن همهی آدمها یک دکمهی قرمز بگذارد؛ دکمهای که بشود با آن آدمها را خاموش و روشن کرد.
اگر آدمها دکمهی خاموش و روشن داشتند دیگر نه کسی خودکشی میکرد و نه کسی تنها میماند. آنوقت اگر آدمی حس میکرد به درد هیچچیز و هیچکس نمیخورد دست میبُرد پشت گردنش و خودش خودش را خاموش میکرد. آنوقت میفهمیدی چند نفر دوستت دارند، میفهمیدی چه تعداد آدم دلشان نمیخواهد تو خاموش بمانی و زود خودشان را به تو میرساندند و دست پشت گردنت میبردند و روشنت میکردند. آن وقت دلت گرم میشد...
راستی...اگر هر کدام از ما دکمهی روشن و خاموش داشتیم چند نفر دلشان میخواست ما را خاموش کنند؟ چند نفر دلشان برای بودنمان تنگ میشد و هر جا که خاموش شده بودیم میآمدند و روشنمان میکردند؟؟
حسن غلامعلی فرد
نگاه دیگر :
ما همه خاموشان روی زمینیم !
و
همه خاموشی را می بینیم و می شنویم و . . .
همه و همه سر روشنایمون
می نویسیم
می سرائیم
نقاشی می کشیم
می گویم
می بوئیم
و . . .
نرسیدیم الا وقتی که به خود خود رسیده باشیم که جز اون روشتایی نیست