دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

دکمه‌ی قرمز


کاش خدا پشت گردن همه‌ی آدمها یک دکمه‌ی قرمز بگذارد؛ دکمه‌ای که بشود با آن آدمها را خاموش و روشن کرد.
اگر آدمها دکمه‌ی خاموش و روشن داشتند دیگر نه کسی خودکشی می‌کرد و نه کسی تنها می‌ماند. آنوقت اگر آدمی حس می‌کرد به درد هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌خورد دست می‌بُرد پشت گردنش و خودش خودش را خاموش می‌کرد. آنوقت می‌فهمیدی چند نفر دوستت دارند، می‌فهمیدی چه تعداد آدم دلشان نمی‌خواهد تو خاموش بمانی و زود خودشان را به تو می‌رساندند و دست پشت گردنت می‌بردند و روشنت می‌کردند. آن وقت دلت گرم می‌شد...
راستی...اگر هر کدام از ما دکمه‌ی روشن و خاموش داشتیم چند نفر دلشان می‌خواست ما را خاموش کنند؟ چند نفر دلشان برای بودن‌مان تنگ می‌شد و هر جا که خاموش شده بودیم می‌آمدند و روشن‌مان می‌کردند؟؟
حسن غلامعلی فرد 

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد-ا 1392/12/22 ساعت 08:30

نگاه دیگر :

ما همه خاموشان روی زمینیم !
و
همه خاموشی را می بینیم و می شنویم و . . .
همه و همه سر روشنایمون
می نویسیم
می سرائیم
نقاشی می کشیم
می گویم
می بوئیم
و . . .
نرسیدیم الا وقتی که به خود خود رسیده باشیم که جز اون روشتایی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد