ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یـــه آدمـایــی تــو زنــدگـیــت هــسـتـن
کــه نـمـیـدونـی بـایـد بــاهــاشــون چــی کــار کـنـی !
نــه مــی تــونــی بــاهــاشــون تـو رابــطــه جـلـوتـر بــری
نــه مــی تــونــی از زنـدگــیـت حـذفـشـون کـنـی ...
ایـــن آدمـــــــــــا
مـثـل اسـتـخـون لـای زخـــمــن !
هـمـیـشـه تـو پـس زمـیـنـه زنــدگـیـتـــــ بــاقــی مـی مـونـن
انــگار مــی خــوان هــمـــه ی عــُـمـر
بهـــت یــادآوری کـنــن :
"عـــجــب حــمــاقـتــی کـــردی ...
انسانها خیلی دوست میدارند با دلشان زندگی کنند اما کمتر با دل خودشان و خواسته هایش زندگی کرده اند ؛ همیشه به واقع طوری دیگر و برای دیگری و جور دیگری زیست نموده اند و خود را همچون تصویر ثابت آرشیو وبلاگت فشرده اند .
بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم
انیس جان غم فرسودهٔ بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم
شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم
دوای هم شفای هم برای هم فدای هم
دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم
بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
سری در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم
جدائی را نباشد زهرهٔ تا در میان آید
بهم آریم سر بر گرد هم بر گار هم باشیم
حیاه یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم
گهی خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم
بوقت هوشیاری عقل کل گردیم بهر هم
چووقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم
شویم از نغمه سازی عندلیب غم سرای هم
برنگ و بوی یکدیگر شده گلزار هم باشیم
بجمعیت پناه آریم از باد پریشانی
اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم
برای دیدهبانی خواب را بر خویشتن بندیم
ز بهر پاسبانی دیدهٔ بیدار هم باشیم
جمال یکدیگر کردیم و عیب یکدیگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم
بلای یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلا گردان هم گر دیده گرد یکدیگر گردیم
شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
نمیبینم بجز تو همدمی ای فیض در عالم
بیا دمساز هم گنجینهٔ اسرار هم باشیم