اینجا مهم نیست کجاست
بی تو همه جا دور دست است
خدایا ...
همه از تو می خواهند "بدهی"
من از تو می خواهم "بگیری"
خدایا این همه حس دلتنگی را از من بگیر.
پرسید کدام راه نزدیکتراست؟ گفتم به کجا؟
گفت به خلوتگه دوست
گفتم که مگر فاصله ایی میبینی بین دل و آنکس که دلم منزل اوست؟
سرما که تنها برای زمستان نیست ،
تو که نیستی
دلم گرم ِ هیچ صحبتی نمی شود ...
دلتنگ که باشی، آدم دیگری می شوی.
خشن تر.. عصبی تر.. کلافه تر و تلخ تر
و جالبتر اینکه، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی، که دلـتنگ اش هستی …
حس مجهولی ست این دلتنگی... قشنگترین اتفاق بد دنیا..
دیگر گذشت آن زمانی که فقط یک بار از دنیا می رفتی ؛
حالا یک بار از شهر میروی ...
یک بار از دیار می روی ...
یک بار از یاد می روی ...
یک بار از دل می روی ...
یکبار از دست می روی ...
و هنوز از دنیا نرفته ای
به تمام سر گیجه های بعد از بوسیدنت..
اگر مست شدن از الکلِ لبان تو،گناه کبیره است..
هر چند در طبقه هفتم جهنم..
با هیتلر و صدام هم اتاقی می شوم!!!!!!
صورت مهربانت را جلو بیاور
می خواهم دوباره مست شوم،
مستِ پاتیل....
صدا میکنم " تــــــــــــو " را...
این " جان" که میگویی
جانم را میگیرد...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی که نیستی....
دمار از روزگارم در می آورد