دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

بی تو

اینجا مهم نیست کجاست


بی تو همه جا دور دست است

حس دلتنگی

خدایا ...

همه از تو می خواهند "بدهی"

من از تو می خواهم "بگیری"

خدایا این همه حس دلتنگی را از من بگیر.

فاصله

پرسید کدام راه نزدیکتراست؟ گفتم به کجا؟
گفت به خلوتگه دوست
گفتم که مگر فاصله ایی میبینی بین دل و آنکس که دلم منزل اوست؟

نیستی


سرما که تنها برای زمستان نیست ،
تو که نیستی
دلم گرم ِ هیچ صحبتی نمی شود ...

دلـتنگ

‫دلتنگ که باشی، آدم دیگری می شوی.

خشن تر.. عصبی تر.. کلافه تر و تلخ تر

و جالبتر اینکه، با اطرافیان هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی، که دلـتنگ اش هستی …

اتفاق

حس مجهولی ست این دلتنگی... قشنگترین اتفاق بد دنیا..

و هنوز


دیگر گذشت آن زمانی که فقط یک بار از دنیا می رفتی ؛
حالا یک بار از شهر میروی ...
یک بار از دیار می روی ...
یک بار از یاد می روی ...
یک بار از دل می روی ...
یکبار از دست می روی ...
و هنوز از دنیا نرفته ای

به سلامتی تو

معتادم...

به تمام سر گیجه های بعد از بوسیدنت..

اگر مست شدن از الکلِ لبان تو،گناه کبیره است..
پیک هایم را هر ثانیه به سلامتی تو بالا می برم..

هر چند در طبقه هفتم جهنم..

با هیتلر و صدام هم اتاقی می شوم!!!!!!

صورت مهربانت را جلو بیاور

می خواهم دوباره مست شوم،

مستِ پاتیل....


کدام خیابان?

حافظه ی آدم های غمگین
قویــست ..

می دانند کجایِ
آن روز

" مُــردند " ..‬


" جان"

صدا میکنم " تــــــــــــو " را...
این " جان" که میگویی
جانم را میگیرد...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی که نیستی....
دمار از روزگارم در می آورد