ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اگر روزی به سرزمین ما
رسیدی، برایمان از مرگ نگو. به گورستان نرو. گورستان پایان است. نباید آغاز
باشد. این بار توی دهان هیچکس نزن. وعده توخالی نده. نفت را بر سر سفرهها
نیار. نانمان را بر سر سفرههایمان باقی بگذار. از آب و برق مجانی نگو. از
تلاش انسانی بگو. از سازندگی و آبادانی بگو. از تعهد کور نگو. از تخصص و
دانش و شعور بگو.
آی،ای آزادی!
اگر روزی به سرزمین ما رسیدی با
شادی بیا. با شادی بیا. با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا. با آواز و موسیقی و
رنگ بیا. با تفنگهای بزرگ در دست کودکان کوچک نیا. با گل و بوسه و کتاب
بیا. از تقوا و جنگ و شهادت نگو. از انسانیت و صلح و شهامت بگو. برایمان از
زندگی بگو. از پنجرههای باز بگو. دلهای ما را با نسیم آشتی بده. با
دوستی و عشق آشنایمان کن. ما از تو چیز زیادی نمیدانیم. ما فقط نامت را
زمزمه کردیم. ای نادیدهترین! ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم ماندهایم.
هان ای آزادی!
اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا. اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی
بیا. آخر میدانی، بهای قدمهای تو بر این خاک، خونهای خوبترین فرزندان
این سرزمین بوده است. بهای تو سنگینترینبهای دنیاست. پس این بار با آگاهی
بیا! با آگاهی بیا!
آزمون این روزهای مردان سرزمین من، قیمت مرغ و میوه است. امروز سرافکنده از اهل وعیال پیاده روها را آنقدر میروند تا گم شوند.
خدایا، مردان در سکوت پیر میشوند و در خاموشی اشک میریزند، آنها را به مرغی امتحان مکن.
زدی تو کار سیاست دخمل
افتخار پدرم پرده میان پاهای من است!
افتخار برادرم طرز لباس پوشیدن من است!
این تازه اول داستان یک دختر ایرانیست!
پسر ها ازم سکس میخواهند جالب است آخرش میگویند تو فاحشه ای چون قبلا سکس با دیگری داشتی
اینجا موی بلوند و استخوانی را فاحشگی میدانند
اینجا همه چیز عجیب است
روزی که خانه خالی باشد تو فرشته ای هستی که بر آنان نازل شدی و روزی که سیر باشند فاحشه
کافیست منتظر کسی باشی کنار خیابان
اولش ماشین ها قطار میشوند موقعی که جوابشان را نمیدهی و سوار نمیشوی دشنام ها شروع میشود مانند باران دی ماه